|
|
|
|
تاريخ خبر: جمعه27/8/1384
|
بانوان حكومت جهانى صيانة الماشطة، آرايشگر دختر فرعون و همسر خربيل، مردى كه در قرآن كريم از او به «مؤمن آل فرعون» ياد شده، مىباشد. (1)
اين بانو، در ثبات ايمان و صبر و تحمل، كارى كرد كه نظير آن در تاريخ كمتر ديده شده است و در كتاب «خصائص الفاطميه» روايتشده كه در دولتحقهى امام زمان عليه السلام سيزده زن براى معالجهى مجروحان به دنيا رجعت مىكنند كه يكى از آنها همين «صيانة الماشطة» است.
از ابن عباس - صحابى پيامبر - روايتشده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«وقتى در معراج بودم، رايحه و بوى بسيار خوش و نيكويى به مشامم رسيد، به جبرييل گفتم: اين چه بويى است؟ جبرييل گفت: اين رايحه و بوى خوب، مربوط به آرايشگر آل فرعون و فرزندان اوست.»
× × ×
روزى «صيانه» مشغول آرايش و شانه كردن موى دختر فرعون بود، ناگاه شانه از دست او افتاد، آن را برداشت و گفت: «بسم الله» دختر فرعون به او گفت: آيا پدر مرا مىگويى؟ صيانه گفت: خير، بلكه كسى را مىگويم كه پروردگار من و پروردگار تو و پدر توست. دختر فرعون گفت: حتما اين حرف تو را به پدرم خواهم گفت. صيانه هم گفت: بگو، من هيچ ترسى ندارم.
دختر فرعون اين جريان را به پدرش گفت. فرعون آتش خشمش مشتعل گشت و دستور داد صيانه و فرزندانش را حاضر كردند. به او گفت: پروردگار تو كيست؟ صيانه گفت: پروردگار من و پروردگار تو الله است.
هر چه فرعون خواست او را از اين عقيده منصرف كند، نتوانست. به او گفت: اگر از اين عقيدهات دستبرندارى، تو را و فرزندانت را در آتش مىسوزانم.
صيانه گفت: بسوزان، مرا باكى نيست. فقط از تو مىخواهم كه پس از سوزاندن، استخوانهايمان را جمع كنى و آنها را دفن نمايى. فرعون گفت: اين خواستهات را به خاطر حقى كه بر ما دارى اجابت مىكنم.
دستور داد تنورى از مس ساختند و در آن آتش افروختند. يك پسر او را در آتش انداختند تا پاك بسوخت و آن زن نظاره مىكرد و يك يك، بقيهى فرزندانش را نيز در آتش انداختند تا اين كه نوبتبه طفل شيرخواره رسيد. حال صيانه منقلب گرديد; در آن حال كودك شيرخواره به زبان آمد و گفت:
«اى مادر! صبر كن كه تو بر حق هستى و بين تو و بهشتيك گام بيشتر نيست.»
پس طفل را با مادرش در تنور انداخت و سوزانيد.
گر ببينى يك نفس حسن ودود
اندر آتش افكنى جان و وجود (2)
در آن حال «آسيه» همسر فرعون ديد كه ملايكه روح صيانه را به آسمان مىبرند، چون اين صحنه را ديد، يقين و اخلاص و تصديق او زيادتر گشت.
در همين هنگام، فرعون بر آسيه وارد شد و از آن چه با صيانه كرده بود، خبر داد.
آسيه گفت: واى بر تو اى فرعون! چه چيز تو را بر خداوند جل و علا جرات داده و جسور نموده؟ !
فرعون گفت: شايد تو هم به جنونى كه دوستت مبتلا شده بود، گرفتار شدهاى!
آسيه پاسخ داد: من به جنون مبتلا نشدهام، وليكن به خداوند جل و علا كه پروردگار من و پروردگار تو و پروردگار عالميان است، ايمان آوردم.
فرعون مادر آسيه را حاضر كرد و به او گفت: دخترت ديوانه شده، به او بگو به خداى موسى كافر شود و گرنه قسم مىخورم كه مرگ را به او بچشانم.
مادر با دخترش خلوت كرد و از او خواست تا با خواستهى فرعون همراه شود و امرش را در كفر به خداى موسى بپذيرد، اما آسيه نپذيرفت و گفت: آيا به پروردگار متعال كافر شوم! به خدا قسم هرگز چنين كارى را نخواهم كرد.
فرعون دستور داد تا دستها و پاهاى آسيه را به چهار ميخ كشيدند و آسيه هم چنان در عذاب و رنجبود تا روحش به اعلى عليين و به نزد خداوند پرواز كرد. (3)
داستان خربيل، همسر صيانه خربيل، پسر عموى فرعون و خزانهدار گنجينههاى فرعون بوده است و بنابر روايت على بن ابراهيم در تفسير قمى، وى ششصد سال خداوند را پرستيد و در پنهانى او را عبادت مىكرد، اما روزى كه حضرت موسى عليه السلام بر سحره پيروز شد، ايمانش را ظاهر كرد و همراه آنان به صليب كشيده شد و به شهادت رسيد. (4)
بنابر تفسير امام حسن عسگرى عليه السلام، خربيل، قوم خود را به توحيد و يگانگى خداوند و پيامبرى موسى و برترى محمد رسول الله صلى الله عليه و آله بر جميع رسولان و خلق خدا و برترى على بن ابى طالب عليه السلام و ساير ائمه بر بقيهى اوصياء پيامبران و به برائت و بيزارى از ربوبيت فرعون دعوت مىكرد، تا اين كه خبرچينان و بد گويان، ماجرا را به فرعون گزارش دادند و گفتند كه خربيل مردم را به مخالفت تو دعوت مىكند و دشمنانت را بر دشمنى تو كمك مىكند.
فرعون به آنها گفت: او پسر عم من و جانشين من بر ملكم و ولى عهد من است. اگر آن چه مىگوييد راستباشد، مستحق شديدترين و سختترين عذاب به خاطر كفران نعمت من است و اگر دروغ باشد، شما مستحق شديدترين عذاب و شكنجه مىباشيد.
سپس دستور داد خربيل و همهى آن بدگويان حاضر شدند.
خربيل گفت: اى پادشاه! آيا تاكنون دروغى از من شنيدهاى؟ گفت: نه. خربيل گفت: از آنان بپرس پروردگار شما كيست؟ گفتند: فرعون. گفت: بگو خالق شما كيست؟ گفتند: فرعون. گفت: از ايشان بپرس روزى دهندهى آنها كيست؟ و چه كسى بلاها را از آنان دفع مىكند؟ گفتند: اين فرعون است.
آنگاه خربيل گفت: اى فرعون! من گواه مىگيرم تو را و هر كه را نزد تو حاضر است كه پروردگار ايشان پروردگار من است و خالق ايشان خالق من است و رازق ايشان رازق من است و اصلاح كنندهى معيشت آنها، اصلاح كنندهى معيشت من است و من هيچ پروردگارى و هيچ خالقى و رازقى غير پروردگار و خالق و رازق آنها ندارم.
خربيل اين جملات را گفت، در حالى كه غرض او، پروردگار و خالق و رازق واقعى آنها بود و اين معنى بر فرعون و حاضرين پوشيده ماند و گمان كردند كه او فرعون را مىگويد.
در اين جا فرعون به آنها گفت: اى مردان بدكردار و اى كسانى كه در ملك من فساد مىكنيد و مىخواهيد بين من و پسر عمويم كه ياور من و ولى عهد من است، فتنه به وجود آوريد و در پادشاهى من رخنه بيندازيد; شما مستحق شديدترين عذاب من هستيد.
پس امر كرد كه ميخها آوردند و بر ساقها و سينههاى آنان كوبيدند و گوشتبدنشان را از استخوان جدا كردند. (5)
خداوند متعال در هر حالى خربيل را حفظ مىكرد و خدا پرستى او همچنان بر فرعون و اطرافيانش پوشيده ماند، اما زمانى كه حضرت موسى عليه السلام به پيامبرى مبعوث شد و با آوردن معجزات، سحر ساحران را باطل نمود، ايمانش را ظاهر كرد و همراه آنان به صليب كشيده شد و سرانجام به شهادت رسيد.
در تفسير قمى روايتشده كه مؤمن آل فرعون در حالى كه دستان و انگشتانش بر اثر صليب، خشك و فلجشده بود، با همان دستان به قومش اشاره مىكرد و مىگفت:
«يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد» (6) ; «اى قوم، مرا اطاعت كنيد تا شما را به راه رشد و كمال هدايت كنم» و در ادامهى آن خداوند متعال مىفرمايد: «فوقيه الله سيئات ما مكروا» (7) ; «پس خداوند او را از نقشههاى سوء آنان نگاه داشت.»
امام صادق عليه السلام مىفرمايد: «و الله لقد قطعوه اربا اربا ولكن وقيه الله ان يفتنوه في دينه» ; (8) به خدا قسم كه او را تكه تكه كردند و لكن خداوند او را از اين كه در دينش بلغزد حفظ كرد و نگاه داشت.
و هم چنين احاديثبسيارى از طريق خاصه (شيعه) و عامه (سنى) وارد شده است كه «صديقان (بسيار تصديق كنندگان پيامبران) سه كس هستند; مومن آل فرعون، مومن آل ياسين و على بن ابى طالب عليه السلام كه بهترين آنهاست» . (9)
پي نوشت :
1) سورهى مؤمن، آيهى 28 «و قال رجل مؤمن من آل فرعون...» .
2) دفتر چهارم مثنوى.
3) بحارالانوار، ج 13، ص 163و 164; حياة القلوب، ج 1، ص 243.
4) رياحين الشريعة، ج 5، ص 153.
5) تفسير امام حسن عسگرى عليه السلام، ص 357.
6) سورهى مؤمن، آيهى 38.
7) سورهى مؤمن، آيهى 45.
8) تفسير قمى، ج 2، ص 258; بحارالانوار، ج 13، ص 162.
9) خصال صدوق، ج 1، ص 184; تفسير فخر رازى، ج 3، ص 57.
|
|
واريز آنلاين به حساب مهديه |
|
|
|
|
|
|