|
|
|
|
تاريخ خبر: پنجشنبه26/8/1384
|
فلسفه غيبت امام زمان عج الله تعالى فرجه الشريف چيست؟ با توجّه به آيات قرآن ، أحاديث و نگاهى به تاريخ گذشته مى توان فلسفه يا علّت غيبت و پنهان بودن امام عليه السلام از ديدگان را برداشت كرد. أمّا اين نكته را هم نبايد فراموش كرد كه هر سبب و علّتى كه بيان مىگردد هر چند كه با توجّه به استناد به روايات و قرآن بيان مىشود أمّا علّت واقعى و أصلى را نمىتوان تشخيص داد. عبد اللَّه بن فضل هاشمى روايت كرده كه از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند : « صاحب الامر غيبتى دارد كه ناچار از آن است، به طورى كه أهل باطل در آن شك و ترديد مىكنند عرض كردم: يابن رسول اللَّه چرا غيبت مىكند؟ فرمودند به علّتى به ما اجازه ندادهاند آشكار سازيم. عرض كردم چه حكمتى در غيبت اوست؟ فرمودند: همان حكمتى كه در غيبتهاى أنبياء و أوصياى سابقين بوده است، حكمت غيبت قائم ظاهر نمىشود مگر بعد از آمدن خود او چنان كه حكمت سوراخ كردن كشتى توسط حضرت خضر عليه السلام و كشتن آن بچّه و تعمير ديوار براى حضرت موسى عليه السلام ظاهر نگشت، مگر موقعى كه خواستند از هم جدا شوند يابن الفضل! به درستى كه اين أمر أمرى است از خدا و سرّى است از أسرار و غيبى است از غيبهاى او». (16) چون دانستيم كه خداى عزّوجل حكيم است، تصديق مىكنيم بر اينكه تمام أفعال او از روى حكمت مىباشد. اگر چه وجه آن بر ما منكشف نشده باشد. در پاسخ اين سؤال عالم بزرگوار تشيّع سيّدِ مرتضى رحمة اللَّه عليه گويد وقتى كه از راه عقل ونقل صحت امامت امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه ثابت شد اگر فلسفه غيبت را ندانيم چه مانعى دارد چنانكه فلسفه بسيارى از أحكام بر ما پوشيده است .(17) در اين مقاله به ذكر پارهاى از حكمتهاى غيبت آن بزرگوار مىپردازيم . 1- خوف و تقيّه امام موسى بن جعفرعليه السلام مىفرمايد «هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِي لَهُ غَيْبَةٌ يَطُولُ أَمَدُهَا خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ» (18) «او پنجمين از فرزندان من است كه براى او غيبتى است كه مدّتش طولانى شود به جهت ترس از جانش ». و همچنين به سرگذشت أئمّه أطهارعليهم السلام كه نگاه مىكنيم مىبينيم كه بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله أكثريّت مردم با أبوبكر و بعد با عمر سپس با عثمان بودند و در نتيجه در أواخر حكومت عثمان كه نابسامانيهاى فراوان به اوج رسيد مردم دست به شورش زده او را به قتل رسانيدند و با أمير المؤمنين عليه السلام بيعت كردند . آن حضرت كه خليفه منصوب از طرف خدا و رسول صلى الله عليه وآله بودند در طول حكومت خلفاء سه گانه براى رعايت مصالح جامعه نوبنياد اسلامى دم فرو بست و جز بخاطر اتمام حجّت سخنى نگفت و در عين حال ، از هيچ اقدامى به نفع اسلام و مسلمين دريغ نورزيد. امّا دوران حكومت چند ساله خودش به جنگ با أصحاب جمل و معاويه و خوارج سپرى شد و سرأنجام به دست يكى از خوارج به شهادت رسيد. خداوند متعال تولّد ايشان را مانند حضرت موسى مخفى نمود تا از آسيب و گزند دشمنان در امان باشد أمّا امام حسن مجتبى عليه السلام نيز به دستور معاويه مسموم شد و پس از مرگ معاويه فرزندش يزيد كه اعتنايى به ظواهر اسلام هم نداشت بر اريكهى سلطنت اموى تكيه زد و با اين روند نزولى مىرفت كه نام و نشانى از اسلام باقى نماند از اين روى امام حسين عليه السلام چارهاى جز مقاومت نديدند و با شهادت مظلومانهاش مسلمانان را تا اندازهاى هشيار و بيدار كرد. و اسلام را از نابودى نجات داد. ولى شرايط اجتماعى براى تشكيل حكومت عدل اسلامى فراهم نگرديد و از اين جهت ساير أئمّه أطهار عليهم السلام به تحكيم مبانى عقيدتى و نشر معارف و احكام اسلام و تربيت و تهذيب نفوس مستعد پرداختند و در حدودى كه شرايط اجازه مىداد مخفيانه مردم را به مبارزه با ظالمان و جبّاران دعوت مىكردند و ايشان را به تحقّق حكومت الهى جهانى اميدوار مىساختند و بالأخره يكى پس از ديگرى به شهادت رسيدند ، به هر حال، أئمّه أطهار عليهم السلام در مدّت دو قرن و نيم توانستند با تحمّل مشكلات و فشارهاى فوق العاده حقايق اسلام را براى مردم بيان كنند، بخشى را به صورت عمومى و بخشى را بطور خصوصى براى شيعيان و اصحاب خاصّ خودشان و بدين ترتيب معارف اسلامى در ابعاد گوناگونش در جامعه انتشار يافت و بقاء شريعت محمّدى صلى الله عليه وآله تضمين شد و ضمناً در گوشه و كنار كشورهاى اسلامى گروههايى براى مبارزه با حاكمان ستمگر تشكيل گرديد و دست كم توانستند تا حدودى جلو ستمها و خودسريهاى جبّاران را بگيرند . ولى آنچه وحشت و اضطراب حاكمان خودكامه را برمى انگيخت وعده ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه بود كه هستى آنان را تهديد مىكرد از اين روى معاصرين امام حسن عسگرى عليه السلام به شدّت ايشان را تحت نظر قرار دادند كه اگر فرزندى براى آن حضرت متولّد شود او را به قتل برسانند و خود آن بزرگوار را در دوران جوانى به شهادت رساندند . ولى اراده خداى متعال بر اين قرار گرفته كه حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه متولّد و براى نجات جامعه بشرى ذخيره شوند و به همين جهت بود كه در زمان حيات پدرشان تا سن پنج سالگى جز افراد معدودى از خواصّ شيعه كسى آن حضرت را زيارت نمىكرد . و بعد از شهادت پدربزرگوارشان تماس امام با مردم به وسيله چهار نفر (19) كه يكى پس از ديگرى به سمت نيابت خاصّ ، مفتخر مىشدند برقرار مىگرديد و از آن پس، براى مدّت نامعلومى غيبت كبرى واقع شد تا روزى كه جامعه بشرى، آماده پذيرش حكومت الهى جهانى شود و به امر خداوند متعال ظهور فرمايند.(20) آرى همه ستمگران از تولد و آمدن حضرت مهدى عليه السلام مىترسيدند زيرا شنيده بودند كه با آمدن ايشان حكومت آنها سرنگون خواهد شد. بدين سبب كمر همّت بر قتل آن حضرت بستند و به همين خاطر بود كه خداوند متعال تولّد ايشان را مانند حضرت موسى مخفى نمود تا از آسيب و گزند دشمنان در امان باشد و تا بحال نيز حضرت مخفى مىباشند تا آن زمانى كه خداوند اراده ظهور نمايد. مرحوم مجلسى در بحار از ابن أبى عمير از ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام نقل نموده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرموده : « براى مهدى ما عجّل اللّه تعالى فرجه غيبتى خواهد بود گفته شد چرا؟ حضرت فرمودند: زيرا او از كشته شدن مىترسد . البته لازم به ذكر است كه اين ترس با عدم اراده خداوند توأم است و گرنه او نيز مانند اجداد طاهرينش از كشته شدن در راه خدا ترسى ندارد. 2 - بركت و خير براى مؤمنين امام صادق عليه السلام فرمودند: علّت؛ آن آيهاى است كه در قرآن آمده و خداوند در آن مىفرمايد : «لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً». (21) «يعنى اگر كافران از مؤمنان جدا شوند ، ما أهل كفر را عذاب دردناكى خواهيم داد». راوى مىگويد پرسيدم معنى جدا شدن مؤمنين از كافرين چيست؟ حضرت فرمودند: ودايع مؤمنين (بعضى از مؤمنين) در صلب كافرين نهفته شده است و امام زمان عليه السلام ظهور نخواهند كرد تا اينكه تمام مؤمنينى كه در صلب كافرين هستند خارج شوند آنگاه حضرت ظهور مىكنند و همه آن كافران را مىكشند(22) 3 - خداوند مىخواهد سنّت أنبياء گذشته را در او پياده كند در كتاب كمال الدين است كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است : «براى قائم ما غيبتى خواهد بود كه مدّت آن طولانى مىباشد سرير گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم براى چه؟ فرمودند: براى اين كه خداوند مىخواهد سنّت أنبياء گذشته را در او پياده كند و مدّت غيبت آنها در غيبت امام زمان بر سر آيد و سپس به آيه شريفه : استناد فرمودند: «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ»(23) يعنى سنّتهاى امّتهاى گذشته در شما جارى خواهد شد» . 4 - بيعت نكردن با ستمگران حسن بن فضّال مىگويد به امام رضا عليه السلام گفتم چرا امام زمان غائب مىشوند؟ حضرت فرمودند: براى اينكه وقتى با شمشير قيام نمود بيعت كسى در گردنش نباشد.(24) 5 - امتحان و آزمايش امتحان از علّتهاى عامّه است كه در هر فعلى از افعال خدا و هر اراده و مشيّتى و هر حكمى از احكام خدا جارى است . از امام باقر عليه السلام پرسيدند حكومت شما آل محمّد صلى الله عليه وآله چه وقت است؟ حضرت فرمودند : «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَا يَكُونُ فَرَجُنَا حَتَّى تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا يَقُولُهَا ثَلَاثاً حَتَّى يَذْهَبَ الْكَدِرُ وَ يَبْقَى الصَّفْو» « وه ! چه دور است حكومت ما آنگاه فرا مىرسد كه شما غربال شويد - آزمايش شويد - و سه بار اين جمله را تكرار كردند و سپس فرمودند : آنها كه ايمانشان ضعيف و معيوب است ، مىروند و تنها ايمان ايمان داران راستين بر جاى خواهند ماند».(25) در حديثى ديگر امام باقر عليه السلام فرمودند: ظهور او بعد از غيبتى طولانى خواهد بود لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يُطِيعُهُ بِالْغَيْبِ وَ يُؤْمِنُ بِهِ «تا اينكه معلوم كند كه چه كسى او را به غيب و نهانى اطاعت مىكند و به او ايمان مىآورد»(26). و همچنين امام صادق عليه السلام فرمودند او منتظَرى است كه مردم در ولادت او شك كنند بعضى بگويند پدر او بى فرزند از دنيا رفته و بعضى بگويند مرده و اين همه از آن جهت است كه خداوند دوست دارد كه خلق خود را امتحان كند (27) . و در حديث ديگرى امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمودند: ناچار است براى صاحب امر عليه السلام غيبتى تا اينكه برگردند از او بعضى از كسانى كه قائل به او بودند و اين امتحانى است كه خداوند خلق خود را به آن امتحان مىنمايد . (28) 6 - تميز و جدا و خالص شدن ألبتّه اين بحث با بحث امتحان به نوعى با يكديگر مرتبط هستند . مقصود از جدا شدن در اينجا ، جدا شدن پاك است از ناپاك و مؤمن از غير مؤمن و خالص از منافق و اهل دنيا از اهل خدا و اين امرى است كه همواره مشيّت حق بوده است نسبت به بشر . و در قرآن مىفرمايد : «وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرينَ»(29) «تا اينكه خداوند خالص كند كسانى را كه ايمان آوردهاند و نابود كند كافرين را». و در همان سوره مىفرمايد : «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّب»(30) «چنين نبوده كه خداوند مؤمنين رابه حال خود و بر همان حالى كه هستند بگذارد تا اينكه ناپاك را از پاك جدا كند» . البته معلوم است كه جدا شدن و پاك گشتن بدون سبب ظاهرى نمىشود پس بايد يك سببى در كار باشد كه فتنه براى مردم شود تا به سبب آن مردم پاك از ناپاك جدا شوند . كه يكى از اين اسباب غيبت امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه است 7 - نبودن ناصر حضرت صادق عليه السلام فرمودند : خداوند براى شما در حسين بن على عليهما السلام فرج قرار داده بود و چون او را يارى نكردند به تأخير افتاد. حضرت مجتبى عليه السلام مىفرمايند اگر من ناصرى داشتم با معاويه صلح نمىكردم (31) همچنين أئمّه ديگر هر كدام از نبودن ناصر شكايت داشتند و كسانى كه از تاريخ اطّلاع دارند مىدانند كه در زمان امام حسن عسكرى عليه السلام پراكندگى شيعه و ضعف و انكسارشان بيش از حد بود و مخصوصاً امام هادى عليه السلام و امام عسكرى عليه السلام در سامرّا در شدّت تقيّه و در حبس و تحت نظر بودند . پس با نبودن ناصر و حامى و خوف جان هيچ راهى بهتر از غيبت و اختفاء نيست . 8 - بر همه معلوم شود كه جز حجّت خدا كسى نمىتواند عدالت اجتماعى و حكومت الهى جهانى را بر پا كند . از حضرت امام صادق عليه السلام است كه فرمودهاند سبب غيبت و تأخير اين أمر آن است كه زمان دولتهاى باطل بگذرد تا آنكه نگويد يكى از ايشان كه اگر من مالك و حكمران بودم ، هر آينه عدالت و احسان به زيردستان خود مىنمودم . پس خداوند ايشان را قبل از آن حضرت مالك گردانيد زيرا كه دولت مهدى آل محمّد عليهم السلام آخرين دولت هاست و متصّل به قيامت مىشود چنانكه در أخبار متواتره وارد شده تا آنكه از براى أحدى از ايشان بر خدا حجّت نباشد.(32)
پي نوشت :
(16بحار الأنوار ، ج 52 ، ص 91 - كمال الدين و تمام النعمه ، شيخ صدوق ، ص 482 (17تخليص از كشف الغمّه ج 3 ، ص 462 . (18مكيال ج 1 ص 87. (19عثمان بن سعيد ، محمّد بن عثمان بن سعيد ، حسين بن روح ، على بن محمّد سمرى (20آموزش عقايد محمّد تقى مصباح يزدى . 21) فتح / 25. (22بحارالأنوار ج 29 ص 435 (23انشقاق / 19 (24بحار ج 51 ص 113. (25 به نقل از جهانگشاى عادل ) (26كمال الدين ج 1 ص 231 ب 32 ح 16 - بحار ج 52 ص 191 ب 25 ح 24 (27معجم الأحاديث الامام المهدى 7 ج 3 ص 446 ح 1002 ، كمال الدين ج 2ص 342 ب 33 ح 24 ، ص 346 ح 32 ، اصول كافى ج 1 ص 384 ح 911 / 29 ، بحار 52 / 95 ب 20 ح 10 ، ص 146 ب 22 ح 70 (28علل الشرايع ص 244 ب 179 ح 4 ، كمال الدين ج 2 ص 359 ب 34 ح 1 ، بحار ج 51 ص 150 ب 7 ح 1 ، ج 52 ص 113 ب 21 ح 26 (29آل عمران ، آيه 141 (30آل عمران ، آيه 179 . (31احتجاج طبرسى ، ج 2 ص 289 - 291. (32 دار السّلام
|
|
واريز آنلاين به حساب مهديه |
|
|
|
|
|
|