|
|
|
|
تاريخ خبر: يکشنبه29/8/1384
|
طول عمر غلامحسين زينلى اشاره: تولّد امام مهدى(عليه السلام) در سحرگاه نيمه ى شعبان سال (256 ه.ق) مورد تأئيد همه دانشمندان شيعه و بسيارى از دانشمندان پيرو مكتب خلفاست اين نوشتار ضمن بررسى پيشينهى اين موضوع از كتب علماى شيعه به بررسى آيات، روايات پيامبر(ص) و از منظر عقل و نگاه علوم تجربى به اين مسئله پرداخته است. طبق روايات، امام مهدى (عليهالسّلام) كه در آخر الزمان ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد ساخت، فرزند امام حسن عسكرى (عليهالسّلام) است كه در نيمه ى شعبان سال 256 ه. ق متولّد شده است. اين حقيقت، مورد تأييد همه ى دانشمندان شيعهى اماميه و جمع كثيرى از دانشمندان اهل سنّت است. معناى روشن اين سخن، آن است كه آن ذخيرهى الهى، داراى عُمرى طولانى است. تاكنون، بيش از هزار و صد پنجاه سال از عمر مبارك آن حضرت گذشته است. داشتن طول عمر، به اين اندازه بر خلاف عرف و عادتى است كه در ميان مردم جهان جريان دارد. موضوع طول عمر در عصر حاضر، امرى حل شده است، و حدّاكثر، از حدّ يك استبعاد ابتدايى فراتر نمىرود؛ زيرا، در همين سالها و دهههاى اخير، در روزنامهها و مجلات، به نام افرادى بر مىخوريم كه عمرهايى در حد صد و پنجاه تا دويست و پنجاه سال داشتهاند. آرى، مسئلهى طول عمر امام زمان (عليهالسّلام) از ديد ما، نه يك ايراد، بلكه يك استبعاد و اظهار تعجّب است، اما از آن جا كه مخالفان شيعه، همين استبعاد را يك اشكال تلقّى كرده و دربارهى آن به بزرگنمايى پرداخته اند و تا آن جا پيش رفتهاند كه مسئلهى طول عمر امام مهدى (عليهالسّلام) را دليل انكار وجود آن حضرت قرار دادهاند، خود را ملزوم مىدانيم كه اين مسئله را بررسى كنيم و به منظور روشن شدن اذهان و رفع استبعاد از فكر و انديشهى مخالفان، مطالبى را تقديم داريم. پيشينهى مسئلهى طول عُمر از نخستين سالهاى پيدايش مشكلى به نام طول عمر امام زمان (عليهالسّلام)، اندكى بيش از دّه قرن مىگذرد. از آن روزگار تاكنون، همواره، از سوى مخالفان موضوع امامت، به مسئلهى طول عمر امام مهدى (عليهالسّلام) دامن زده شده است. تقسيم كتب شيعه آثار و تأليفات دانشمندان شيعه را از منظر «مسئله ى طول عمر»، به طور مشخّص، مىتوان به دو دسته تقسيم كرد: دستهى يكم، آثارى است كه به طور تقريب. قبل از سال 370 ه. ق تأليف شده است. دستهى دوم، آثارى است كه پس از تاريخ ياد شده به رشتهى تحرير در آمده است. در آثار دستهى نخست، هيچ اثرى از مسئلهى طول عمر حضرت مهدى (عليهالسّلام) ديده نمىشود. و اين، بدان معنا است كه عمر مبارك حضرت مهدى (عليهالسّلام) تا اين زمان، طبيعى مىنموده، لذا از ناحيهى طول عُمر ايشان، پرسشى در اذهان جامعهى آن روز وجود نداشته است. از آثار اين دوره مىتوان از بصائر الدرجات، نوشتهى محمد بن حسن صفارقمى (در گذشتهى 290 ه.ق) و كافى، اثر شيخ كلينى رازى (در گذشتهى 329 ه. ق) و شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، نوشتهى قاضى نعمان بن محمد تميمى مغربى (در گذشتهى 363 ه. ق) و كتاب الغيبة، اثر شاگرد برجستهى شيخ كلينى، محمّد بن ابراهيم نعمانى معروف به »ابن أبى زينب« نام برد. گرچه تاريخ درگذشت دانشمند اخير، به درستى معلوم نيست، امّا از اين كه وى، در اثر خود، هيچ سخنى از مسئلهى طول عمر به ميان نياورده... است، چنين بر مىآيد كه تا زمانى كه او كتاباش را مىنوشته، عمر امام عصر (عليهالسّلام)، عمرى متعارف بوده و از ناحيهى طول عمر آن حضرت، هنوز پرسشى در اذهان آحاد جامعهى اسلامى وجود نداشته است و دانشمند ياد شده نيز، احتمالاً، به همين دليل، متعرض اين مسئله نشده است. از همينجا مىتوان حدس زد كه درگذشت اين عالم بزرگوار، به احتمال زياد، قبل از سال 375 ه. ق بوده است؛ زيرا، مشكل طول عمر، در دهههاى پايانى سدهى چهارم ه ق مطرح بوده است و دانشمندانى كه در اين زمان مىزيستهاند، متعرّض آن شدهاند. مرز نهايى عمر متعارف شواهد موجود، نشان مىدهد كه در دهههاى آخر سدهى چهارم ه.ق، دانشمندان و تودههاى مردم، مرز نهايى عمر متعارف را صد و بيست سال مىدانستهاند و عمر مبارك امام زمان (عليهالسّلام) در سال 375 ه.ق از اين حدّ گذشته و حالت غيرمتعارف پيدا كرده است. از اين زمان به بعد، در ميان بخشهايى از مردم، و حدّاقل در ميان افراد بهانه جو، پرسشهايى در مورد طول عمر آن حضرت پديد آمده است. شيخ صدوق نخستين پژوهندهى طول عمر امام مهدى (عليهالسّلام) اسناد و مدارك موجود، نشان مىدهد، نخستين دانشمندى كه به طرح مسئلهى طول عمر امام زمان (عليهالسّلام) پرداخته، ابو جعفر محمّد بن على ابن بابويه قمى، معروف به «شيخ صدوق» (در گذشتهى 381 ه.ق) است. وى، در كتاب خود، كمال الدين و تمام النعمة به تفصيل، به مسئلهى طول عمر پرداخته و به پرسشهاى مخالفان مسئلهى طول عمر امام مهدى (عليهالسّلام) پاسخ گفته است. وى، فصل جامعى از كتاب ياد شده را به زندگى «معمّرين» اختصاص داده است و دهها نفر از معمّرين را كه عُمرى بيش از صد و بيست سال داشتهاند، نام مىبرد و شرح حال و زندگى هر يك از آنان را به صورت مختصر ذكر مىكند. در ميان اين جمعيّت، كه بسيارى از آنان قبل از اسلام و شمارى پس از اسلام مىزيستهاند - عُمرهايى بين صد و بيست تا سه هزار سال به چشم مىخورد. مؤلف ارجمند، در پايان اين فصل از كتاب خود مىنويسد: خيرهايى كه در مورد افراد داراى عمر طولانى ذكر كردم، اختصاص به شيعه ندارد، بلكه مخالفان ما نيز اين خبرها را از طرق مختلف نقل كردهاند و بر آن صحه گذاردهاند. از نبى اكرم (صلّى اللّهُ عليه وآلهوسلّم) نيز روايت شده كه فرمود: آن چه در ميان امّتهاى پيشين روى داده، همانند آن، در ميان اين امّت نيز وجود خواهد داشت. حال كه عمر طولانى در ميان پيشينيان به حقيقت پيوسته، چرا برخى قائم آل محمد (صلّى اللّه ُعليه وآله وسلّم) را به خاطر عُمر طولانىاش انكار مىكنند، بخصوص كه در مورد ايشان، خبرهاى فراوانى از نبى اكرم (صلّى اللّه ُعليه وآله وسلّم) و امامان معصوم (عليهالسّلام) به ما رسيده است؟! قابل ذكر است كه مرحوم صدوق، مسئلهى طول عمر حضرت مهدى (عليهالسّلام) را تنها از طريق «تجربه ى تاريخى» و افراد داراى عمر طولانى، مورد بررسى قرار داده، و متعرض ساير ادلهاى كه در بحث طول عمر مىتوان بدان استناد كرد، نشده است.
سده ى پنجم
1- شيخ مفيد عالم ديگرى كه در اويل سدهى پنجم ه.ق، به مسئلهى طول عمر امام زمان (عليهالسّلام) پرداخته، محمّد بن محمّد بن نعمان، معروف به «شيخ مفيد»، (413 - 336 ه.ق) است. وى امكان طول عمر را در مورد حضرت مهدى (عليهالسّلام) از دو ديدگاه مورد بررسى قرار داده است: نخست، از راه تجربهى تاريخى وارد شده است و جمع زيادى از پيروان اديان و ملل مختلف را كه عمرى دراز داشتهاند، ذكر كرده، سپس با استناد به قرآن، از نوح پيامبر (عليهالسّلام) نام مىبرد كه در ميان قوماش، نهصد و پنجاه سال اقامت كرد.
2- كراجكى عالم ديگر سدهى پنجم، محمّد بن على بن عثمان كراجكى (در گذشته ى 449 ه.ق) است. وى، از جملهى عالمانى است كه به تفصيل، پيرامون مسئلهى طول عمر امام مهدى (عليهالسّلام) سخن گفته و اثر مستقلى به نام كتاب البرهان على صحّة طول عمر الأمام صاحب الزمان تأليف كرده است. دانشمند ياد شده، نخست، به قرآن كريم استناد مىكند و عمر طولانى نوح و خضر را يادآور مىشود، سپس از ابليس نام مىبرد كه به تصريح قرآن، از روزگار آدم، و حتّى پيش از آن، تاكنون زنده است. وى، سپس، جمع كثيرى از معمّرين را ذكر مىكند كه از عُمر دراز برخوردار بودهاند، و عمر طولانىِ آنان، افزون بر امّت اسلامى، مورد قبول يهوديان و مسيحيان نيز قرار دارد.
3- شيخ طوسى سومين دانشمندى كه در سدهى پنجم، متعرض مسئلهى طول عمر شده و براى پاسخگويى به اين مشكل، به چارهجويى پرداخته، محمّد بن حسن طوسى (460 - 385 ه.ق) است. وى، در كتاب الغيبه، مسئلهى طول عُمر حضرت مهدى (عليهالسّلام) را از دو منظر مورد بررسى قرار داده است: نخست، به احاديثى تمسك مىكند كه صاحبان صحاح اهل سنّت در مورد دجّال نقل كردهاند كه در زمان رسول خدا (عليهالسّلام) متولّد شده است و به حيات خود ادامه مىدهد تا در آخر الزمان خروج كند. دوم، به »تجربهى تاريخى« استناد مىكند و نمونههاى متعدّدى از «معمّرين» را ذكر مىكند سدهى ششم امين الاسلام طبرسى امين الاسلام فضل بن حسن طبرسى، از دانشمندان سدهى ششم ه.ق است. نظر به اين كه عمر طولانى هم در قرآن آمده، مانند عمر نوح و مسيح، و هم مورّخان، در تاريخ، از افرادى با عمر طولانى نام بردهاند، به همين دليل، دانشمند ياد شده، طول عمر را مسئلهاى عادى مىداند و آن را امرى خارق العاده به شمار نمىآورد و معتقد است كه طولانى شدن زمان، وجود حيات را نفى نمىكند. وى، افزون بر استناد به دو دليل گذشته، به قدرت الهى نيز تمسك مىكند و مىنويسد: حال كه ثابت شد كه خداوند سبحان، به شمارى از انسانها، اعم از پيامبران و غير آنان، عمر طولانى داده و اين اقدام بر خلاف قدرت و حكمت خداوند نيست، چرا عُمر طولانى صاحب الزمان (عليهالسّلام) انكار مىشود، بخصوص كه او، حجّت خداوند بر بندگاناش است و خليفهى خدا است در زمين؟! آرى، خداوندى كه به نوح و خضر و عيسى و... عمر طولانى داده، قادر است به امام صاحب الزمان (عليهالسّلام) نيز عمر طولانى دهد. دانشمند ياد شده، سپس از نگاه اعجاز به مسئلهى طول عمر مىنگرد؛ چرا كه پيامبران و امامان، از قدرت اعجاز برخوردارند و ممكن است در مسئلهاى مانند طول عمر، از آن بهره گيرند.
سده ى هفتم
1- خواجه نصير طوسى خواجه نصير الدين طوسى (672 - 597 ه.ق) در بررسى مسئلهى طول عمر، از دو دليل استمداد جسته است: نخست، به دليل قدرت و علم خداوند تمسك مىكند و مىگويد، كسى كه اعتقاد داشته باشد كه خداوند، قادر و عالم است، مسئلهى طول عمر نزد او، امرى بعيد نخواهد بود. سپس، از دليل «تجربه ى تاريخى» بهره مىگيرد و از افرادى نام مىبرد كه از عمر درازى برخوردار بودند و هم اكنون نيز زندهاند، مانند خضر و الياس (از پيامبران) و دجّال و سامرىّ (از شقاوتمندان). وى در بيان نتيجهى بحث مىنويسد: حال كه در دو سوى اين مسئله، يعنى هم در جانب پيامبران خدا و هم در جانب دشمنان خدا، داشتن طول عمر جايز است، چرا در جانب وسط كه اولياى خدا باشند، طول عمر جايز نباشد؟!
2- محقّق اربلى على بن عيسى اربلى در( گذشته ى 693 ه.ق) مسئله ى طول عمر را امرى عادى به حساب مىآورد و براى اثبات آن، نخست، به قرآن كريم استناد. مىكند كه به صراحت، عمر طولانى را براى نوح پيامبر مورد تأييد قرار داده است. سپس به رواياتى تمسّك جسته است كه براساس آن، خضر. طولانىترين عُمر را در ميان فرزندان آدم دارد. وى، آنگاه، به تاريخ مراجعه مىكند و شمار زيادى از افراد داراى عمر طولانى را نام مىبرد كه پيش از اسلام و يا معاصر بعثت رسول اكرم (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) در ميان عرب و غيرعرب مىزيستهاند. وى، سپس، به دليل قدرت خداوند تمسك مىكند و طول عمر حضرت مهدى (عليهالسّلام) را در پرتو قدرت الهى، كاملاً، ممكن و عملى مىداند.قابل ذكر است كه محقّق اربلى. در بحث طول عمر، تا حدود زيادى تحت تأثير امين الاسلام فضل بن حسن طبرسى قرار دارد.
3- ابن ميثم بحرانى كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحرانى (699 - 636 ه.ق)، مسئلهى طول عمر حضرت مهدى (عليهالسّلام) را نه يك اشكال، بلكه آن را يك استبعاد مىداند و براى رفع استبعاد، به سه دليل تمسك مىكند: نخست، به »تجربهى تاريخى« استناد مىكند و با مراجعه به اخبار معمّرين، مقدار عمر حضرت مهدى (عليهالسّلام)، و حتّى بيش از آن را امرى عادى به حساب مىآورد. سپس، به قرآن مراجعه مىكند و از اقامت نهصد و پنجاه سالهى نوح در ميان قوماش نام مىبرد. آنگاه به سنّت مراجعه مىكند و از داستان خضر و الياس و دجال و سامرىّ نام مىبرد. حيات اين دو پيامبر و حيات دجّال و سامرى، مورد اتفّاق فريقين است. سدهى هشتم علاّمهى حلّى حسن بن يوسف بن مطّهر، معروف به علاّمهى حلّى، (726 - 648 ه.ق) از بزرگان علماى شيعه در سدهى هشتم ه.ق است. دانشمند ياد شده، مسئلهى طول عمر حضرت مهدى (عليهالسّلام) را نه يك اشكال، بلكه يك استبعاد مىداند، آن هم استبعادى ضعيف. وى، براى رفع استبعاد، به دو دليل تمسك مىكند: نخست، اينكه امكان عمر طولانى، امرى مسلّم و ترديدناپذير است. دوم اينكه عمر طولانى، در گذشتهى تاريخ، واقع شده است. سدهى يازدهم فيض كاشانى مولى محسن فيض كاشانى (در گذشتهى 1091 ه.ق) معتقد است، با وجود خبرهاى فراوانى كه از پيامبر (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) و امامان معصوم (عليهالسّلام) در بارهى غيبت و طول عمر حضرت مهدى (عليهالسّلام) رسيده و نزديك است كه به حدّ تواتر برسد، طول عمر آن حضرت، امر شگفتآورى نيست. به خصوص كه نظير آن، در ميان پيامبران و اولياى الهى، فراوان روى داده است و در ميان سلاطين و پادشاهان گذشته نيز نمونههايى از طول عمر به چشم مىخورد. در خبر صحيح، از رسول گرامى نقل است كه فرمود: هر چه در ميان امّتهاى پيشين وجود داشته، بدون هيچ كم و كاستى، در ميان اين امّت نيز نظير آن وجود خواهد داشت. مرحوم فيض، آنگاه مسئلهى طول عمر را از ديدگاه قرآن بررسى مىكند و از نوح پيامبر نام مىبرد كه به تصريح قرآن، نهصد و پنجاه سال در ميان قوم خود زيسته است. پس از آن، با استناد به حديثى از امام صادق (عليهالسّلام) شمارى از پيامبران را نام مىبرد كه از عمرى طولانى برخوردار بودهاند. در پايان مىنويسد: به، اعتقاد اكثر امّت اسلامى، عيسى و خضر، از اولياى خدا و نيز دجال و ابليس نفرين شده، تاكنون زندهاند. سدهى دوازدهم علاّمهى مجلسى علاّمه محمّد باقر مجلسى (1111 - 1037 ه.ق) در اثر پر ارج خود، بحارالانوار، بحث طول عمر را طرح مىكند و در بارهى آن به بررسى مىپردازد. دانشمند ياد شده، در بررسى مسئلهى طول عمر، به بيان يك دليل بسنده و تنها از «تجربه ى تاريخى» استفاده مىكند و شمار زيادى از معمّرين را نام مىبرد.
سده ى چهاردهم
1- محدّث نورى ميرزا حسين نورى (1320 - 1254 ه.ق) مسئله ى طول عمر امام زمان (عليهالسّلام) را از ديدگاههاى مختلفى مورد بررسى قرار داده است. نخست، شمارى از رجال اهل سنّت را نام مىبرد كه اينان در طى اعصار و قرون مختلف، شخصاً، به زيارت امام مهدى (عليهالسّلام) شرفياب شدهاند. سپس مسئله را از ديد تاريخ مورد بررسى قرار مىدهد و جمع كثيرى از افراد با عمر طولانى را نام مىبرد. وى، آنگاه، مسئله را از ديد اهل سنّت پيامبر (عليهالسّلام) مورد بررسى قرار مىدهد، و از دجّال وابن صيّاد نام مىبرد كه دانشمندان سنّت، احاديث آن را در آثار خود نقل كردهاند. دانشمند ياد شده، بحث خود را با ذكر چهار تن از پيامبران الهى كه داراى عمر طولانى بوده و هنوز زندهاند، يعنى عيسى (عليهالسّلام) و خضر (عليهالسّلام) و الياس (عليهالسّلام) و ادريس (عليهالسّلام)، به پايان مىبرد.
2- آية اللّه لطف اللّه صافى گلپايگانى دانشمند ياد شده، مسئلهى طول عمر امام مهدى(عليهالسّلام) را نه يك ايراد، بلكه آن را يك استبعاد مىداند كه از سوى برخى از دانشمندان اهل سنّت مطرح گشته است. ايشان، استبعاد در امور علمى و مطالب اعتقاديى را كه با دلايل قطعى، اعم از عقلى و نقلى، به اثبات رسيده، نوعى بدگمانى به قدرت خداوند مىداند. وى، امكان طول عمر را از زاويه هاى مختلف مورد بررسى قرار مىدهد. او، نخست، مسئلهى طول عمر را از ديد قدرت الهى مورد بررسى قرار مىدهد و سپس، طول عمر را از ديد قران كريم و سنّت شريف به بحث مىگذارد و آنگاه مسئله را از ديد تجربهى تاريخى، مورد كاوش قرار مىدهد، و سرانجام، مسئله را از ديده علم تجربى مىنگرد.
3- استاد محمّدرضا حكيمى دانشمند ياد شده، مسئلهى طول عمر حضرت مهدى (عليهالسّلام) را از نظر گاههاى مختلف مورد بررسى قرار داده است. نخست، مسئله را از ديد علوم تجربى و زيست شناختى مورد بررسى قرار مىدهد و نمونهاى از نظر برخى از زيست شناسان را در مورد اين كه عمر بشر، اندازه و حدّ ثابتى ندارد، نقل مىكند. سپس، مسئله را از منظر قوانين طبيعى مورد بحث قرار مىدهد و اثبات مىكند كه قوانين طبيعت، طول عمر زياد را نفى نمىكند. آنگاه، طول عمر را از ديد تجربهى تاريخى بررسى مىكند و نشان مىدهد كه در تجربهى تاريخ طولانى بشر، زياد بودهاند افرادى كه از عمر طولانى برخوردار بودهاند. در ادامهى بحث، به معرّفى شمارى از كتب تاريخ مىپردازد كه در آن، نام برخى از معمرّين ذكر شده است. پس از آن، نمونههايى از طولانى بودن عمر را كه در عصر حاضر روى داده، ذكر مىكند، و در بحث زيبايى نشان مىدهد كه ميان پيرى و مرگ، ارتباطى قطعى و رابطهاى كلّى وجود ندارد، همچنان كه ميان طول عمر و پيرى نيز رابطهاى قطعى و كلّى وجود ندارد. وى، آنگاه، به بررسى اسرار تغذيه و نقش آن در سلامت و طول عمر انسان مىپردازد. دانشمند ياد شده، سپس سخن تنى چند از دانشمندان علوم تجربى و فلاسفه و حكماى اسلامى را در مورد امكان طول عمر نقل مىكند و بحث خود را با بررسى طول عمر از ديد قدرت الهى، پايان مىدهد. قابل ذكر است كه در اثر استاد حكيمى، مباحث سودمندى در موضوع طول عمر و ساير زمينههاى بحث مهدويّت، وجود دارد.
4- علاّمه شهيد سيّد محمّدباقر صدر دانشمند ياد شده در يك بحث عالمانه و زيبا، مسئلهى طول عمر حضرت مهدى (عليهالسّلام) را نخست از ديدگاه امكان علمى و امكان فلسفى يا منطقى، مورد بررسى قرار مىدهد و امكان زندگانى هزاران ساله براى انسان را از نظر منطقى، ممكن مىداند، زيرا، اين مسئله، از نظر عقلى، محال نيست و در آن تناقضى هم وجود ندارد، زيرا، زندگى، مفهومى است كه مرگِ زودرس را در خود نهفته ندارد. وى، سپس، مسئله را از نگاه دانش روز مورد بررسى قرار مىدهد، و مىگويد: دانش امروز نيز دليلى نمىبيند كه امكان عمر طولانى را از جنبهى نظرى نفى كند، و از نظر علمى، عقب انداختن پيرى، امرى است كاملاً ممكن. او، آنگاه، مسئلهى طول عمر را از ديد اعجاز مورد بررسى قرار مىدهد و از قوانينى نام مىبرد كه تاكنون به خاطر مصالحى تعطيل شده و از كار افتاده است. مانند اينكه آتش از سوزاندن ابراهيم (عليهالسّلام) خوددارى و بر او سرد مىشود؛ دريا براى موسى (عليهالسّلام) شكافته مىشود. كار بر روميان مشتبه مىگردد و گمان مىكنند كه عيسى (عليهالسّلام) را دستگير كردهاند، در حالى كه او را دستگير نكرده بودند... هر يك از اين موارد، نشانهى تعطيل شدن يكى از قوانين طبيعى است تا از فردى كه حكمت خداوندى نگهدارى او را لازم مىشمرد، پشتيبانى شود. اكنون چه عيب دارد كه قانون پيرى و فرسودگى نيز يكى از اين نمونهها باشد؟ نتيجه اين كه هر گاه پاسدارى از زندگى يكى از حجّتهاى خداوند براى ادامهى رسالتاش ضرورى باشد،الطاف خداوند دخالت مىكند و براى نگهدارىاش، يكى از قوانين طبيعى را به حالت تعطيل در مىآورد.
5- استاد ابراهيم امينى دانشمند ياد شده، نخست، مسئلهى طول عمر امام مهدى (عليهالسّلام) را از ديد علم مورد بررسى قرار مىدهد و عواملى مانند وراثت و محيط، و نوع شغل، و كيفيّت تغذيه را در طول عمر انسان موثر مىداند. سپس، طول عمر را در گياهان و حيوانات مورد بررسى قرار مىدهد و نمونههايى از درختان را ذكر مىكند كه هزاران سال از عمر آنان مىگذرد، لكن هنوز به حيات خود ادامه مىدهند. نامبرده، سپس، به قرآن مجيد مراجعه مىكند و از عمر نوح نام مىبرد كه خداوند به صراحت، از عمر نهصد و پنجاه مسالهى اين پيامبر الهى در ميان قوماش سخن گفته است. وى، سپس، به تاريخ مراجعه مىكند و شمارى از انسانهاى با عمرى طولانى را كه در روزگاران گذشته مىزيسته اند نام مىبرد و به بحث خود پايان مىدهد.
طول عُمر از منظر قرآن كريم در قرآن كريم - كه محكمترين سند اسلامى است - به افرادى بر مىخوريم كه از عُمرى دراز و غيرطبيعى برخوردار بودهاند. شمارى از افراد كه در قرآن، داراى عمرى طولانى شمرده شده اند، عبارتند از:
1- نوح قرآن، در بارهى نوح مىگويد:« ولقد أرسلنا نوحاً إلى قومه فلبث فيهم ألف سنة إلّا خمسين عاماً»؛ و به راستى، نوح را به سوى قوماش فرستاديم، پس در ميان آنان، نهصد و پنجاه سال درنگ كرد. چنانكه مىبينيد، قرآن، با صراحت، عُمر نهصد و پنجاه ساله را براى حضرت نوح مورد تأييد قرار مىدهد.
2- عيسى بن مريم قرآن، در مورد حضرت عيسى (عليهالسّلام) مىگويد: وقولهم انّا قتلنا المسيح عسيى ابن مريم رسول الله وما قتلوه وما صلبوه ولكن شبّه لهم و إنّ الذين اختلفوا فيه لفى شكٍّ منه مالهم به من علم إلّا اتباع الظن وما قتلوه يقيناً × بل رفعه الله إليه وكان الله عزيزاً حكيما × و إن من أهل الكتاب إلّا ليومننَّ به قبل موته ويوم القيامة يكون عليهم شهيداً×؛ و گفتهى ايشان كه:« ما، مسيح عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم»، و حال آن كه آنان او را نكشتند و مصلوباش نكردند، لكن امر، بر آنان مشتبه شد و كسانى كه در بارهى او اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن دچار شكّ شدهاند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آن كه از گمان پيروى مىكنند، و يقيناً او را نكشتند، بلكه خدا او را به سوى خود بالا بُرد، و خدا توانا و حكيم است. و از اهل كتاب، كسى نيست مگر آن كه پيش از مرگ خود حتماً به او ايمان مىآورد، و روز قيامت [عيسى نيز] بر آنان شاهد خواهد بود. آيات ياد شده صراحت دارد در اين كه اهل كتاب، عيسى را نكشتهاند، بلكه امر بر آنان مشتبه شده و خداوند او را زنده به سوى خود بالا برده است. جمعى از دانشمندان اهل سنّت، در ذيل »ولكن شبّه لهم« از مجاهد نقل كردهاند كه گفت: صلبوا رجلاً غير عيسى شبه بعيسى يحسبونه إياه، ورفع الله إليه عيسى حيّاً؛ مردى غير از عيسى (عليهالسّلام) را كه شباهت به عيسى داشت، به دار آويختند و گمان كردند كه او عيساى مسيح است. و خداوند عيسى را زنده به سوى خود بالا برد. شمارى از حافظان حديث، از ابن عباس و ابو هريره نقل كرده اند:« انْ من أهل الكتاب الاّ ليومننّ به قبل موته»؛ يعنى، اهل كتاب، قبل از موت عيسى (عليهالسّلام) به او ايمان مىآورند. دانشمند اهل سنّت گنجى شافعى، اين آيه را دليل بر حيات و بقاى عيسى( عليهالسّلام) مىداند و مىنويسد: از هنگام نزول آيه، تاكنون، كسى به عيساى مسيح ايمان نياورده است، پس به ناچار بايد اين قضيّه پس از اين، و در آخر الزمان روى دهد. از سوى ديگر، نزول عيساى مسيح در آخر الزمان و نماز گزاردن حضرت عيسى پشت سر حضرت مهدى (عليهالسّلام) نيز حقيقتى است كه مورد اتّفاق مسلمانان است، و شمار زيادى از محدّثان اهل سنّت، از جمله بخارى و مسلم و صاحبان صحاح ديگر، احاديث مربوط به اين واقعه را با سند صحيح، در اثار خود ثبت كردهاند. نمونههايى از احاديث ياد شده چنين است: عن جابر بن عبدالله، قال (عليهالسّلام):« لا تزال طائفة من أمّتي يقاتلون على الحقّ ظاهرين إلى يوم القيامة.». قال: »فنيزل عيسى بن مريم (عليهالسّلام) فيقول أميرُ هُم: "تعال صَلّ بنا (لن)ا."، فيقول: "لا: إنّ بعضكمُ على بعض أميرٌ ليُكرم الله هذه الأمّة»؛ »همواره، جمعى از امّت من، در راه حق مبارزه مىكنند (و مبارزهى حق عليه باطل تا قيامت ادامه دارد.) فرمود: »سپس عيسى بن مريم (عليهالسّلام) فرود مىآيد. فرمانده و پيشواى آنان به عيسى مىگويد: "بيا براى ما نماز بخوان"، عيسى پاسخ مىدهد: "نه؛ برخى از شما بر برخى ديگر امير و فرمانده ايد. و اين بدان جهت است كه خداوند، اين امّت را گرامى داشته است".«. ابو هريره، از رسول خدا (عليهالسّلام) نقل مىكند كه فرمود: «كيف أنتم إذا نزل ابن مريم فيكم و إمامكم منكمْ؟ چهگونه خواهيد بود هنگامى كه عيسى بن مريم در ميان شما فرود آيد و پيشواى شما از خودتان باشد؟» مقصود از« امام»، در اين جا، حضرت مهدى (عليهالسّلام) است. ابوسعيد از رسول خدا نقل مىكند كه فرمود: منّا الذى يصلّى عيسى بن مريم خلفهُ؛ از ما است آن كسى كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مىگذارد. ابن ابى شيبه، از ابن سيرين نقل مىكند كه گفت: المهدى من هذه الامّة وهو الذى يؤمّ عيسى بن مريم (عليهالسّلام)؛ مهدى، از اين امّت است و او، كسى است كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مىگذارد. مرحوم محدث نورى مىنويسد: نظر مشهور ميان دانشمندان خاصّه و عامّه، آن است كه عيسى (عليهالسّلام) در آسمان باقى و زنده است به همان حياتى كه در زمين داشته است. زنده به آسمان بالا رفت و شربت مرگ نچشيد و نخواهد چشيد تا آن كه در آخرالزمان فرود آيد و پشت سر مهدى (عليهالسّلام) نماز، گزارد. حال اگر تاريخ ميلادى، از صحّت و دقّت كافى برخوردار باشد، عُمر عيساى مسيح، اكنون، حدود دو هزار سال است. با اين وجود، عُمر 1150 سال براى حضرت مهدى (عليهالسّلام) امر بعيدى نخواهد بود.
3- خضر يكى از كسانى كه عُمر طولانى دارد، حضرت «خضر» است. وى، يكى از پيامبران الهى است. معجزهى اين پيامبر، اين بود كه روى هيچ چوب خشك يا زمين بىعلفى نمىنشست، مگر آن كه سبز و خرم مىشد. او را به همين جهت «خضر» ناميدهاند. گرچه در قرآن، از وى، به صراحت ياد نشده است، امّا داستان ملاقات و همراهى موساى كليم با اين بندهى دانا و با تجربهى خداوند، در سورهى كهف آمده است. مفسران فريقين، در ذيل آيهى شصت و پنج كهف، يعنى« فوجدا عبداً من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا وعلّمناه من لدُنّا علما»ً، گفتهاند، مقصود از «عبد خدا» «خضر» است. از روايات امامان اهل بيت (عليهالسّلام) چنين بر مىآيد كه خضر، از دنيا نرفته و هنوز زنده است. اعتقاد به زنده بودن خضر، اختصاص به شيعيان ندارد، بلكه در ميان اهل سنّت نيز عقيدهاى پذيرفته شده است. ديار بكرى، مورّخ معروف سنّى، مىنويسد: »جمهور علما، بر اين عقيدهاند كه خضر زنده است.». علاّمهى گنجى شافعى مىنويسد: »حيات و بقاى خضر، مورد اتّفاق دانشمندان اهل سنت است.». شمن الحق عظيم آبادى مىنويسد: »هيچ ايرادى بر طولانى بودن عُمر مهدى (عليهالسّلام) و ادامه يافتن روزهاى زندگىاش وارد نيست، چنانكه عيسى و خضر، هر دو، داراى عُمر طولانى اند و زنده اند.«. شيخ مفيد، در مورد حضرت خضر مىنرسيد: وهو الخضر (عليهالسّلام)، موجود قبل زمان موسى (عليهالسّلام) إلى وقتنا هذا، بإجماع اهل النقل واتّفاق أصحاب السير و الأخبار، سائحاً في الأرض، لايعرف له أحد مستقراً ولا يدعى له اصطحاباً، إلّا ما جاء فى القرءان به من قصّتهِ مع موسى (عليهالسّلام)؛ زنده بودن خضر، از قبل از زمان موسى (عليهالسّلام) تا زمان ما، مورد اتّفاق سيرهنويسان و مورّخان است. وى، در زمين سير مىكند و كسى محلّ زندگى او را نمىداند، و كسى ادعا نكرده كه يار و همراه او باشد، جز آنچه در قرآن در داستان موسى و خضر آمده است. شيخ ابى على فضل بن حسن طبرسى )از دانشمندان سدهى ششم هجرى( مىنويسد: وقد تظاهرت الأخبار بأنّ أطول بنى آدم عُمراً الخضر (عليهالسّلام). واجمعت الشيعة و أصحاب الحديث، بل الّامة بأسرها، ما خلا المعتزله والخوارج، على أنّه موجود في هذا الزمان، حىٌّ كامل العقل ووافقهم علىذالك أكثر أهل الكتاب؛ مجموعهى روايات، مؤيّد آن است كه خضر، طولانىترين عُمر را در ميان فرزند آدم دارد. شيعه و اصحاب حديث، بلكه همهى امّت، به جز معتزله و خوارج، بر اين باوراند كه خضر، در زمان ما موجود و زنده است، و از عقل كامل برخوردار است. در اين عقيده، بيشتر اهل كتاب نيز با آنان هم رأىاند. كراجكى در كنز الفوائد مىنويسد: و قد أجمع المسلمون على بقاء خضر (عليهالسّلام) من قبل زمان موسى (عليهالسّلام) إلى الآن، و أنّ حياته متّصلة إلى آخر الزمان. وما أجمع عليه المسلمون فلا سبيل إلى دفعه بحالٍ من الأحوال؛ بقاى خضر، از قبل از زمان موسى (عليهالسّلام) تا زمان حاضر، و ادامهى حياتاش تا آخر الزمان، مورد اتّفاق مسلمانان است. آن چه مورد اتّفاق مسلمانان واقع شود، به هيچ روى، نمىتوان آن را ناديده گرفت. ميزرا حسين طبرسى نورى نيز مىنويسد: اهل اسلام. به اتفاق، معتقدند كه حضرت خضر (پيامبر خدا) باقى و زنده است و چند هزار سال از عُمر وى مىگذرد.
4- اصحاب كهف جمع ديگرى كه قرآن كريم به عُمر طولانى آنان تصريح كرده، اصحاب كهف اند. قرآن در مورد آنان مىگويد:« ولبثوا فى كهفهم ثلاثمئة سنين وازدادوا تسعاً»؛ و سيصد سال، در غارشان، درنگ كردند و نُه سال[ نيز بر آن] افزودند. چنانكه مىبينيد، قرآن، به حيات و بقاى اصحاب كهف بيش از سه قرن آن هم در خواب و بدون آب و غذا، تصريح مىكند. به راستى، كدام يك شگفت انگيزتر است: كسى كه سيصد سال بدون آب و غذا زنده مانده يا كسى كه صدها سال باقى مانده، امّا غذا مىخورد، آب مىآشامد، راه مىرود، مىخوابد و بيدار مىشود؟ در سنّت پيامبر (صلّى اللّه ُعليه وآله وسلّم) سنّت رسول خدا نيز بر طول عُمر انسان، صحّه مىگذارد و آن را امرى ممكن مىشمارد. يكى از كسانى كه در سنّت پيامبر، به طول عُمر او اشاره شده،« دجّال» است. اهل سنّت، براساس همين روايات، عقيده دارند كه دجّال در عصر پيامبر (صلّى اللّه ُعليه وآله وسلّم) متولّد شده و به زندگى خود ادامه مىدهد تا در آخرالزمان خروج كند. احمد بن حنبل، با ذكر سند، به نقل از رسول خدا (صلّىاللّهُعليهوآلهوسلّم) مىنويسد: لقد أكل الطعام ومشى في الأسواق، يعنى الدجال؛ دجّال زنده است و غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود. در روايت ديگرى آمده است. هو ابن صائدٍ الذي ولد بالمدينة؛ دجّال، همان ابن صيّادات كه در مدينه متولّد شده است. بخارى آورده است: عن محمّد بن المنكدر، قال: «رأيتُ جابر بن عبدالله يحلف بالله أنّ ابن الصائد الدجّال.». قلت: »تحلّف بالله؟ »قال: »إنّي سمعت عمر يحلف على ذالك عند النبي (عليهالسّلام)، فلم ينكره النبى (عليهالسّلام)؛ محمّد بن منكدر مىگويد: »جابر بن عبدالله را ديدم كه سوگند ياد مىكرد بر اين كه ابن صياد، همان دجّال است.« گفتم: »به خدا سوگند مىخورى؟«. گفت: »من شنيدم كه عمر، نزد رسول خدا سوگند ياد كرد كه[ ابن صياد، همان دجال است] و رسول خدا سخن او را انكار نكرد.«. در سنن ابى داود آمده است: عن ابن عمر، أنّه كان يقول:« والله! ما أشك أنّ... الدجال ابن صياد»؛ عبدالله بن عمر همواره مىگفت: »به خدا سوگند! ترديدى ندارم كه... دجال همان ابن صيّاد است.«. عبدالله بن عمر، در حديث ديگرى نقل مىكند كه رسول گرامى (صلّى اللّه ُعليه وآله وسلّم) با شمارى از ياران خود از كنار ابن صياد مىگذشت؛ حضرت به او فرمود:« اَتشهد أنّى رسول الله؟». فنظر إليه ابن صيّاد فقال.« أشهد أنّكَ رسول الأميّين...»؛ «آيا گواهى مىدهى كه من فرستادهى خدايم؟.» اين صياد نگاهى به رسول خدا كرد و گفت: «شهادت مىدهم كه تو رسول درس نخواندهها هستى»... چنان كه ملاحظه مىكنيد، در همهى اين مصادر، به صراحت آمده كه دجّال، همان ابن صياد است كه در روزگار رسول خدا در مدينه متولّد شده است. اين مطلب نيز مسلّم و مورد اتفاق است كه خروج دجال، در آخر الزمان خواهد بود. پس به ناچار، بايد او در همهى اين زمانهاى طولانى، زنده باقى بماند تا زمان خروج او فرا رسد. جالب اين كه اين روايات را فقط منابع روايى اهل سنّت نقل كردهاند. حال اگر اين احاديث صحيح باشد. چنان كه اهل سنّت بر اين باوراند، در اين صورت، شايسته نيست كه آنان در حيات و عُمر طولانى امام مهدى )عليهالسّلام( ترديد كنند، به خصوص با توجّه به اين كه در احاديث ابن صيّاد ترديد وجود دارد، ولى در احاديث مهدى )عليهالسّلام(، هيچ ترديدى وجود ندارد. نيز، حال كه دشمن خدا، به خاطر مصالحى، مىتواند بيش از هزار سال زنده بماند، چرا بنده و خليفهى و ولىّ خدا نتواند عُمر طولانى داشته باشد؟ ثوبان، از رسول خدا (عليهالسّلام) نقل مىكند كه فرمود: ... فإذا رأيتموهُ فبايعوهُ ولو حبواً على الثلج؛ فإنّه خليفة الله المهدى (عليهالسّلام)، هر گاه او را ديديد، با او بيعت كنيد حتّى اگر لازم باشد سينهخيز از روى برف عبور كنيد؛ چرا كه مهدى، خليفهى خدا است. از منظر عقل افزون بر كتاب و سنّت، عقل سليم نيز، طول عُمر را براى انسان، ناممكن نمىداند، بلكه آن را امرى كاملاً ممكن مىشمارد. حكما و فلاسفه گفتهاند، بهترين دليل بر امكان هر چيزى، واقع شده آن چيز است. همين كه طول عُمر در ميان پيشينيان روى داده و تاريخ، افراد زيادى را به ما نشان مىدهد كه عُمرى دراز داشتهاند، خود دليل روشنى است بر اين كه طول عمر، از ديدگاه عقل امرى ممكن است. خواجه نصير طوسى مىگويد: طول عمر، در غير مهدى (عليهالسّلام) اتفّاق افتاده و محقّق شده است. چون چنين است، بعيد شمردن طول عُمر در مورد مهدى (عليهالسّلام) جهل محض است. علاّمهى طباطبايى مىنويسد: هيچ قاعده و برهان عقلىاى وجود ندارد كه بر محال بودن طول عُمر دلالت كند. به همين جهت، نمىتوانيم طول عمر را انكار كنيم. تجربهى تاريخى: واقعيّت ديگرى كه در شناخت مسئلهى« طول عُمر» و امكان آن، بايد مورد نظر باشد، تجربهى تاريخ طولانى بشريّت است. اگر مسئلهى طول عمر، در تاريخ زندگى بشر اتّفاق افتاده باشد - اگر چه در مواردى نه چندان زياد - تكرار موارد يا موردِ مُشابِهِ آن، امرى طبيعى و معقول و قابل تحقّق و قبول خواهد بود. اين مطلب نيز روشن است كه نقل تاريخى، بويژه نقل مُتواتر و مشهور، سبب يقيين و باور مىگردد. ما مىبينيم كه كتب تاريخى، افراد زيادى از «مُعَمّرين» را نام بردهاند و احوال و زندگى آنان را ثبت كردهاند. اينگونه افراد، هم در ميان افراد عادى بودهاند و هم در ميان مشاهير تاريخ و پيامبران. پس مسئلهى امكان عمر طولانى، و تحّقق يافتن آن در موارد متعدّد، امرى است كه از نظر وقوع خارجى و تحقّق عينى نيز مصداقهايى دارد، و از نظر نقل تارخى، قطعى و مسلّم است. البته، عمر بشر، به طور متعارف، اندازهاى معين و نوسانى محدود دارد، لكن آن چه از طرح مسئلهى «معمّرين» مقصود است، اين است كه نشان داده شود كه مقدار عُمر دو جريان دارد:
1- جريان معمولى و متعارف، كه در اغلب افراد انسان وجود داشته است و وجود دارد.
2- جريان غيرمعمولى و استثنايى كه در پارهاى از افراد انسان وجود داشته است و و جود دارد.
اكنون نظر خوانندگان گرامى را به نمونه هايى از افرادى كه در گذشته ى تاريخ، داراى عُمر طولانى بوده اند جلب مىكنم:
1- آدم )عليهالسّلام(؛ مقدار عمر آدم را نهصد و سى تا هزار سال نوشته اند.
2- شيث بن آدم؛ وى نهصد و دوازده سال عمر كرده است.
3- انوش بن شيث؛ عمر وى را نهصد و پنجاه سال نوشته اند.
4- قينان بن انوش، وى، نهصد و بيست سال عمر كرده است.
5- يرد بن مهلابيل، عمر وى را نهصد و شصت و دو سال نوشته اند.
6- متوشلح يا (متوشالح)، وى، 969 سال عُمر داشته است. علاقهمندان مىتوانند براى اطلاع بيشتر به كتابهايى كه در اين زمينه نوشته شده مراجعه كنند.
از نگاه علوم تجربى در اين مقام، مىخواهيم ببينيم آيا برهانى علمى يا قانونى آزمايشى، و صد در صد كلّى، وجود دارد كه ثابت كند طول عمر امرى است غير قابل وقوع، يا نه، بحث را در دو بخش تقديم مىكنيم:
الف( چند مقدمه
1- در قوانين طبيعى، در مورد مقدار عمر طبيعى بشر، هيچ اصل ثابت و غير قابل تغييرى وجود ندارد. به همين دليل، دانشمندان علوم تجربى، همواره، در حال مطالعه و آزمايشاند و مىكوشند تا متوسط طول عمر انسان را افزايش دهند. بدون شك، اگر مقدار عمر طبيعى انسان، داراى اصول ثابت و غيرقابل تغييرى بود، اين مطالعات و آزمايشها معنا و مفهومى نداشت. جالب اين كه تحقيقات آنان با توفيقاتى نيز همراه بوده است و توانستهاند در طى چند دههى اخير، با همگانى كردن و افزايش بهداشت و سلامت جامعه، سلسلهاى از بيمارىها و مرگ و ميرها را مهار كنند و كاهش دهند.
2- دانشمندان، با تحقيقاتى كه به عمل آوردهاند، موفّق شدهاند عمر برخى از حشرات را تا نهصد برابر عمر طبيعى آن، افزايش دهند. اگر اين قضيّه، روزى در مورد انسان به حقيقت به پيوندد، عُمر هزار ساله براى انسان، امرى پيش پا افتاده خواهد بود.
3- دانشمندان مىگويند، پيرى، چيزى جز فرسوده شدن سلولهاى بدن نيست و اگر روزى بشر بتواند سلولهاى بدن انسان را جوان نگهدارد، خواهد توانست به راز طول عُمر دست يابد و از عمرى دراز برخوردار گردد.
4- از نظر دانش جديد، جسم انسان براى ساليانى دراز، داراى قابليّت حيات و بقا است. دانشمندانى كه نظريات آنان مورد اعتماد است مىگويند، همهى بافتهاى اصلى، در جسم انسان و حيوان، تا بىنهايت قابليّت بقا دارد و از اين حيث، كاملاً ممكن است كه انسانى هزاران سال زنده بماند. البته مشروط به اين كه عوارضى بر او عارض نشود كه ريسمان حيات او را پاره كند. اين قضيّه، از پشتوانهى دينى مطمئنى نيز برخوردار است. سالم ماندن جسم پيامبران و امامامن و اوليا و عالمان ربّانى و شهيدان راه خدا و صالحان، دليل بر درستى اين مطلب است. دهها و صدها مورد از اين گونه جسدها را در ايران و ساير كشورهاى اسلامى مىتوان يافت كه صدها بلكه هزاران سال از درگذشت آنان مىگذرد، لكن هنوز بدن آنان سالم باقى مانده است. از آن جمله است، جسد «حيقوق نبى» كه از پيامبران بنى اسراييل و از پيروان موسى كليم (عليهالسّلام) بود، و بيش از دو هزار سال از درگذشت وى مىگذرد. مرقدش در كشور ما و در «تو يسر كان» قرار دارد. قبر ايشان، در سالهاى اخير، از سوى سارقان آثار باستانى و فرهنگى، حفارى و تخريب مىشود و بدن اين پيامبر الهى نمايان مىگردد. مسئولان شهر كه براى دفن مجدد جسد در محل حاضر مىشوند، از نزديك ديدهاند كه بدن وى كاملاً سالم بوده است. اين قضيّه، در كشور ما، در مورد امامزادگان و عالمان ربّانى و... بارها تكرار شده است. چنانكه اشاره شد، اين قضيّه. حدّاقل، در مورد پيامبران، داراى پشتوانهى دينى است. فريقين، از رسول خدا (صلّى اللّه ُعليه وآله وسلّم) نقل كردهاند كه فرمود: خداوند، گوشت ما پيامبران را بر زمين حرام كرده و زمين چيزى از آن را نمىخورد.
|
|
واريز آنلاين به حساب مهديه |
|
|
|
|
|
|