|
|
|
|
تاريخ خبر: يکشنبه29/8/1384
|
مرثيه حضرت سيد الشهداء توسط محتشم کاشاني محتشم پسري داشت که از دنيا رفت. او چند بيت در رثاي وي گفت. شبي حضرت رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را در خواب ديد که فرمودند: « تو براي فرزند خود مرثيه مي گويي، اما براي فرزند من مرثيه نمي گويي؟»
مي گويد: بيدار شدم ولي چون در اين رشته کار نکرده بودم سررشته پيدا نکردم چگونه وارد مرثيه فرزند گرامي آن حضرت شوم. شب ديگر در خواب مورد عتاب حضرتش گرديدم که فرمود: چرا در مصيبت فرزندم مرثيه نگفتي؟
عرض کردم: چون تاکنون در اين وادي قدم نزده ام، لهذا راه ورود براي خود پيدا نکردم. فرمود بگو: « باز اين چه شورش است که در خلق عالم ».
بيدار شدم همان مصراع را مطلع قرار دادم و آنچه که مي بايست سرودم، تا رسيدم به اين مصراع، که گفتم: « هست از ملال گرچه بري ذات ذوالجلال ».
در اينجا ماندم که چگونه اين مصراع را به آخر برسانم که به مقام الوهيت جسارتي نکرده باشم. شب حضرت ولي عصر ـ ارواحنا فداه ـ را در خواب ديدم فرمودند: چرا مرثيه خود را به اتمام نمي رساني؟
عرض کردم: در اين مصرع به بن بست رسيده ام نمي توانم رد شوم فرمود بگو: « او در دل است هيچ دلي نيست بي ملال ».
بيدار شدم. اين مصرع را ضميمه آن مصرع نموده و بيت را به آخر رسانيدم ».
|
|
واريز آنلاين به حساب مهديه |
|
|
|
|
|
|