|
|
|
|
تاريخ خبر: يکشنبه29/8/1384
|
عنايت حضرت به طلاب آيت الله علي پناه اشتهاردي که از اساتيد بنام حوزه علميه قم مي باشند، در رابطه با حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) اين دو قضيه را در شب آخر ماه صفر سال 1409 هجري قمري نقل فرمودند يکي از آنها مربوط به قبل از آمدن ايشان به قم و ديگري بعد از ورود به قم است.
ماجراي اول : « قبل از آمدن به قم در اشتهارد تا مطوّل (از کتب حوزوي) خوانده بودم و خيلي مايل بودم که به حوزه علميه قم بيايم. ولي ممکن نمي شد و خصوصاً از نظر امور مادي در مضيقه بوديم. کثرت علاقه به حدي بود که من قبل از طلوع صبح به مسجد چهار محله مي رفتم و مخصوصاً توسل به حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) پيدا مي کردم و گريه و ناله داشتم و مي خواستم تا اسباب رفتنم به قم فراهم شود. نام حضرت را مي بردم و اشک مي ريختم. تا آنکه شبي در عالم رؤيا خواب ديدم من را با اين شعر امر به رفتن به قم فرمودند و وقتي بيدار شدم ديدم شعر در يادم مانده و آن اين بود:
تا خود نروي به پاي خود در ره دوست تا جان نکني فداي خاک ره دوست از اين خواب فهميدم که ماندن فايده ندارد و بايد خود براي رفتن به قم تصميم بگيرم. چون در آنجا مکتبي بود که درس مي گفتم و مخارج ما را تأمين مي کرد، همان روز آمدم خداحافظي کردم و آماده شدم که رهسپار قم گردم. هر چند التماس کردند که اگر حاجتي داري حاجتت را برآورده کنيم و بمانيد. گفتم: نه، من براي ادامه تحصيل بايد به قم بروم. و بحمدالله موفق شدم و سال 1320 شمسي به قم آمدم ».
ماجراي دوم : « اما آنچه را بعد از ورود به قم از ناحيه حضرت مي دانم اين بود که همان سالهاي اول که به قم آمدم رساله عروة الوثقي چهار حاشيه اي تازه از چاپ خارج شده بود به حواشي آيات عظام: بروجردي، قمي و اصفهاني. من خيلي مايل بودم آن را بخرم و مباحثه فقهي داشته باشم. پيش کتابفروشي رفتم گفت: سه تومان است.
من فقط سي شاهي بيشتر نداشتم التماس کردم تخفيف بدهد؛ گفت: جاي چانه ندارد و بعد ده شاهي آن را کم کرد. ديدم قدرت مالي براي خريد آن ندارم مأيوسانه برگشتم و توسل به حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) پيدا کردم و اينکه من محتاج اين کتابم و بايد وسيله اش را جور کنيد. سابق در مدرسه فيضيه لوله کشي نبود و براي توالت ها آفتابه مي بردند. من درب حجره بودم يک وقت ديدم شخصي آمد و گفت: اجازه هست از آفتابه شما استفاده کنم؟ گفتم: مانعي ندارد. آفتابه را برد و برگشت ديدم چيزي گذاشت و رفت. وقتي آمدم ديدم سه تومان گذاشته و رفته. من خيلي تعجب کردم، زيرا به فرض که مي خواست پول بدهد يک قران بود. لکن اين سه تومان است؛ فهميدم که چون توسل به حضرت حجت پيدا کردم حضرت براي خريد کتاب حواله کرده اند بلافاصله کتاب را خريدم و بعد هم موفق به جمع آوري مدارک عروه و ... شدم. »
|
|
واريز آنلاين به حساب مهديه |
|
|
|
|
|
|