|
|
|
|
تاريخ خبر: جمعه27/8/1384
|
يوسف فاطمه سلام الله عليها
سلام بر تو اي يوسف فاطمه سلام الله عليها
سلام بر تو اي نگار نازنين
سلام بر جمال دلربايت سلام بر صوت دلنشينت
سلام بر نگاه انسان سازت
سلام بر دستهاي پر از مهر و صفايت
يارب ما چشم انتظاران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف تو هستيم .
مي نويسم بهر مولاي خوبم ، اي گل زهراء سلام الله عليها ، اي نگار نازنين ، هزار و اندي سال از ولادتت مي گذرد و هنوز ما چشم انتظار ديدار تو هستيم ، مي نويسم تا که شايد يک نظر بر ما نمايي ، تا که شايد ذره اي از درد فراق را بازگو کنم .
خدايا :
ما که عاشق نشديم تا درد عشق را بفهميم پس به ما بياموز که عاشق باشيم و در عشق بسوزيم.
هر کس به درد عشق مبتلا شد جز وصل او را درمان نيست .
خدايا:
مهدي فاطمه سلام الله عليها همان آشناي ديرينه است که در نگاه اول غريبه است .
مهدي زهراء سلام الله عليها همان غريبه آشنايي است که در دل هر عاشقي آشيانه کرده است.
خدايا :
اگر يعقوب در فراق يوسفش نابينا شد ، تو برايش پيراهن يوسف را فرستادي .
اگر قوم بني اسرائيل دچار فراق شدند، اما بعد از چهل شبانه روز ناله و ندبه ، بالاخره موسيِ عمران را برايشان فرستادي .
اما هزار سال از غيبت مولاي ما مي گذرد ....
الهه من :
عاشقان آواره صحرا گشتند ، عابدان آيه « امن يجيب » ذکرشان شد ، افلاکيان سر به فلک گماردند ،ذاکران دعاي « اللهم کن لوليک » لقلقه زبانشان شد و ذکر« مهدي بيا » زمزمه لبانشان، زمينيان کمر همت بر ساختن مساجد و حسينيه ها به نام مولايشان کردند..... تا که شايد او بيايد.
بارالها:
خورشيد هستي بخش جز تاباندن نور خود هيچ خاصيتي ندارد ، مهتاب تابان جز روشن کردن شب تاريک و ظلمت کار ديگري ندارد ،
ابرهاي پر بار جزبا ريزش باران احساس راحتي ندارند.
گلهاي بهاري هيچ خواصي جز رساندن بوي خوش ندارند و بادها وزش نسيم کار آنهاست .
خدايا :
تو به خورشيد : بگو که وقت تابيدنش پرتوي از نور خورشيد مکه را براي ما بتاباند، به نسيم بگو : که وقت وزيدنش بويي از پيراهن يوسف زهراء سلام الله عليها بياورد.
خدايا :
به ماه بگو: که در مهتاب خود عکس صاحب خورشيد مکه را بيندازد .
به گلها بگو: فقط بويي از گل نرگس براي ما بياورد.
به ستاره ها : بگو که در آسمان راهي رل نشان دهند که خورشيد مکه در آن سمت است .
به درختان سرو قامت بگو : که رو به سمتي تعظيم کنند که يوسف فاطمه سلام الله عليها در آنجاست .
معبودم :
عاشورائيان با فرارسيدن محرم مست ساقي کربلا مي شوند ، اما ما مهدوي ها نه فقط با رسيدن نيمه شعبان بلکه هر جمعه که از راه مي رسد خود را اسير زلف يار مي بينيم .
خدايا :
در هر گوشه و کناري از ديار عاشقان انتظار ، صبح جمعه با زمزمه هاي « اين الحسن و اين الحسين » ، بدين طريق مرهمي بر زخم هاي کهنه خويش مي گذارند .... تا که شايد او بيايد .
خدايا :
گويند غروب جمعه دلگير ترين غروب است زيرا که مولاي ما باز هم بايد در پس پرده غيبت بماند.
در غروبهاي جمعه حتي نغمه آواز پرندگان هم نغمه دلتنگي است ، و آواي فرق سر مي دهند .
الهي :
تشنگان انتظار به هر نوعي شده مي خواهند خود را سيراب کنند، اما سيراب نمي شوند ، چونکه عطش منتظران فقط با « ظهور» رفع مي شود .
خدايا :
آن امام هُمام ، مهدي منتظر در انتظاري طولاني نشسته است .
ولي
ما خود دانيم سبب اين غيبت طولاني چيست ؟
اعمال بد ما شيعه است . ليکن از کرده خود پشيمان و شرمسار هستيم و همگي به حال اضطرار افتاده ايم .
يارب الحسين :
تو که شفاي بيماران حسيني را در تربت خاکش قرار دادي و شفاي ما منتظران را در بوي پيراهن يوسف زهراء سلام الله عليها قرار دادي .
اي مهربانترين :
تويي که آيه « امن يجيب » را مستجاب مي کني .
پس :
به حق عمه اش زينب کبري سلام الله عليها آن عزيز غائب از نظر را برسان .
پي نوشت :
ليسانسيه علوم قران وحديث خانم م – پاداش
|
|
واريز آنلاين به حساب مهديه |
|
|
|
|
|
|