|
|
|
|
تاريخ خبر: جمعه27/8/1384
|
شفاي دختربچه مبتلا به روماتيسم آقاي احمد قاضي زاهدي نقل ميکند: « روز سه شنبه 10/3/73 در تاکسي، به جناب آقاي «مشهدي قاسم زهرائي نيا» برخورد کردم و اين داستان توسل را از زبان خودشان در قم شنيدم.
« تقريباً 8 سال قبل بود که دختر بچه ام مبتلا به روماتيسم شديد شد و بعد از آنکه مدتها در بيمارستان و منزل بستري بود، تصميم گرفتم چهل شب جمعه به مسجد جمکران بروم و توسل به آقا امام زمان (ارواحنا فداه) پيدا کنم تا شفاي فرزندم را بگيريم. هفته سوم بود که از مسجد مي رفتم، رسيدم سر پل که به طرف « فُردو» بروم. اول شب بود، ناراحت شدم، ولي بي اختيار جملاتي بر زبان مي گفتم از جمله رو کردم به مسجد جمکران و با تشر گفتم: « آقا امام زمان! يا فرزندم را شفا بده تا مرتب بيايم يا ديگر نمي آيم. » و مثل اينکه کسي به من گفت: « علامت شفاي فرزندت اين است که اگر درخواست ماشين بنمايي، فوراً مي رسد. » اين را در دل خود گفتم، بلافاصله ديدم ماشيني چراغ مي زند و روي پل ايستاد. رو به من کرد و گفت: « کجا مي روي؟ » گفتم: « لنگرود! » گفت: « سوار شو! » بعد گفت: « جاي ديگر نمي خواهي بروي؟ » گفتم: « نه! » بعد فهميدم که آقا مي دانست که من به فردو مي روم. سيد معمم جواني بود، مرا رساند لنگرود و گفت: « بسلامت! » ايشان رفت و من به فکر افتادم که سر پل چه گفتم و فوراً اين ماشين رسيد و مرا بدون زحمت به اينجا رسانيد، يقين کردم که حواله آقا امام زمان (عليه السلام) بوده و بچه ام شفا گرفته است.
به منزل آمدم و وضع بچه رو به راه شد و از آن به بعد کسالت او از بين رفت. »
|
|
واريز آنلاين به حساب مهديه |
|
|
|
|
|
|