|
|
|
|
تاريخ خبر: جمعه27/8/1384
|
شفاي بيمار مبتلا به صرع درود و صلوات خداوند و ملائکه برحجت خدا قلب عالم امکان و منجي بشريت ، يوسف زهراي اطهر ؛ اين جانب طاهره تقوايي زاده متولد 1350 ساکن تهران و اهل شاهرود مي باشم .
قبل از هر چيز بايد بگويم شايد هر کسي در زندگي خويش نقطه عطفي داشته باشد که آن نقطه هيچ گاه از صفحه جان و قلبش پاک نشود و آن لحظه ي بيداري او باشد . نقطه عطف زندگي من در سال 1364 زماني که چهارده سال سن داشتم به وقوع پيوست . بر اثر ضربه اي که بر سرم وارد شد به بيماري صرع مبتلا گشتم حدود 6 ماه تمام بيماري من طول کشيد و روز به روز شدت گرفت و کاري از پزشکان ساخته نبود در طول شب شايد بيش از پنجاه دفعه حالت حمله به من دست مي داد و من متوجه نبودم تنها مادر دلسوز و مهربانم بالاي سر من اشک مي ريخت تا اينکه در ماه محرم همان سال طبق معمول هر سال بنده به اتفاق مادرم به منبر خانه ي سيد يحيي واقع در خيابان 17 شهريور شاهرود براي عزاداري حضرت سيد الشهداء رفتيم ، تمام خدمتگزاران امام حسين(عليه السلام) در آن جا از سادات و علويه مي باشند مادرم شب که به آخر رسيد به سادات عرض نمودند که دخترم بيمار است و از سادات التماس دعا خواست بزرگ سادات که به ايشان بي بي آقا مي گفتند مرا دخيل حضرت ابوالفضل عليه السلام کردند و دست مرا به پايه هاي منبر بستند و به اصطلاح دخيل بستند من شب را در آن مکان شريف خوابيدم صبح که براي نماز صبح بيدار شديم آثاري از شفا گرفتن مشاهده نکردم ، اما مادرم فرمودند که ايشان در شب قبل خواب ديده اند که آقاي بزرگواري که خود را حضرت صاحب الزمان (عج) ارواحنا فداه معرفي فرموده اند ، مي فرمايند فردا شب دخترت را به مسجد من بياور تا او را شفا بدهم و خود حضرت ، مادرم را راهنمائي کردند که کجا بروند ( مسجدصاحب الزمان (عج) واقع در خيابان ايستگاه شاهرود است)
اينطور شد که طبق دستور مولا در شب شام غريبان در مسجد صاحب الزمان دخيل حضرتش شدم يکي از سادات دست بنده را به نرده هاي مسجد بستند و 7 بار سوره توحيد را خواندند . ساعت حدود 5/9 شب بود که مادرم گريه مي کرد و دعا مي کرد ، هيچ کس در مسجد نبود غير از دو نفر خادم پير مرد . من هم دعا مي کردم ياصاحب الزمان مرا شفا بدهيد. در همين حال بودم که يک دفعه ديدم نوري معنوي فضاي مسجد را احاطه کرده مادرم گفتند آقا ترا شفا داده است هر دو اشک مي ريختيم و آقا را صدا مي زديم انقلابي در روحم به وقوع پيوسته بود تصور اينکه آن وجود با عظمت و حجت خداوند به اين حقيرنظر کرده است برايم شگفت انگيز و نشاط اور بود از آن شب به بعد اثري از آن بيماري از من مشاهده نشد در موارد بسيار ديگر نيز مورد توجه حضرت قرار گرفته ام . اميدوارم خداوند جان ناقابلم را به فداي خاک پايش کند من فکر مي کنم و بلکه مطمئن هستم که آن وجود مهربان و حجت خدا هرگز شيعيانشان را فراموش نمي کنند بلکه اين ما هستيم که آن عزيز را فراموش کرده ايم اميدوارم خداوند هر چه زودتر جامه فرج را بر قامت رعناي سرور و سالارمان بپوشاند و چشمان گناهکار مارا به جمال ايشان روشن گرداند . در ضمن حضرت سيد علي شاهرودي فرزند مرحوم آية الله شاهرودي که پيش نماز مسجد صاحب الزمان مي باشند همان شب در خواب ديده بودند که آقا امام زمان عليه السلام تشريف آورده اند و ايشان پشت سر حضرت نماز مي خوانند و يک دختر بيمار هم پشت سر آن ها نماز مي خواند
پي نوشت :
طاهره تقوايي زاده
|
|
واريز آنلاين به حساب مهديه |
|
|
|
|
|
|