|
|
|
|
تاريخ خبر: جمعه27/8/1384
|
آنگاه كه متوجه امام زمان (ع) شدم حدود 27 سال از عمرم گذشته بود ، مدت يازده سال بود که ازدواج کرده بودم و فرزند دومم تازه بدنيا آمده بود.از نظر مادي هم زندگي ما در سطح مطلوبي بود و ازاين جهت نيز مشکلي نداشتيم.
از آنجائيکه همسرم در نيروي انتظامي خدمت مي کرد هر چند که در تهران بوديم ولي در هر حال تا حدودي در آرامش و امنيت بودم چرا که اخلاق همسرم نيز خوب بود وازاين جهت هم هيچگونه نگراني نداشتم ولي تنها چيزيکه مرا آزارمي داد وبالاخره سبب شد از نظر روحي در فشار شديدي قرار گرفته و روانه بيمارستان شوم اين مسئله بود که يک کمبود شديدي در زندگي خودم احساس مي کردم و با خود مي گفتم آيا خدا ما را براي همين زندگي دنيا و کارهايي از قبيل خوردن و خوابيدن ،بچه دار شدن و به مهماني رفتن و… خلق کرده است؟
آيا ما به دنيا آمده ايم تا خود را سرگرم ماديات و آرزوهاي بي جا نمائيم يا بايد وظيفه و هدف مهمتري را تعقيب کنيم که همان انس با خدا و بندگي او مي باشد ؟
خلاصه پس از مدتي که گذشت متوجه شدم زندگي برايم با همه آرامشي که دارم خسته کننده و تکراري شده ، کم کم دچار افسردگي و ناراحتي روحي شدم بطوريکه ديگر از دست روانپزشکها هم کاري بر نمي آمد.
آنها به من مي گفتند آيا چيزي کم داري ؟ مشکل مالي داري؟ همسرت بد است ؟ فرزندانت تو را اذيت مي کنند ؟ جواب مي دادم : نه .
خلاصه مدتها گذشت و من در فشار روحي عجيبي بودم . زيرا نمي دانستم بايد چه کار کنم و به کجا پناه ببرم.
خدايا آيا مرا در اين دنيا بدون پناه و تنها به حال خودم رها کرده اي ؟
خدايا آيا راه نجاتي براي من وجود ندارد و نبايد کسي باشد که درد دلم را شفا داده ، مرا از اين سرگرداني نجات دهد؟ چرا که ديگر فشارهاي مختلف روحي مرا درمانده و بيچاره کرده بودند و راه به جايي نمي بردم.
ديگر مهماني ها و مسائل مختلف تفريحي اثري بر روحم نداشت و سبب آرامش من نمي گرديد.
هميشه غمگين و افسرده بودم تا جائيکه داروها و نسخه هاي روانپزشکان نيز فايده اي به حالم نداشت و نور اميدي در قلبم روشن نمي شد.
مدتي در اين وضع بسر بردم و خدا مي داند چه سختي هايي را کشيدم و چه ناراحتيهايي را تحمل کردم تا اينکه لطف الهي شامل حالم شد و از طرف اهل بيت عصمت و طهارت (عليم السلام ) اولين طناب نجات بسويم پرتاب گرديد.
جريان از اين قرار بود که کتابي درباره معجزات امام زمان (عليه السلام) و شرح حال يکي از اولياء خدا بدستم رسيد ، وقتي آنرا خواندم يک باره زندگيم زيرو رو شد و فهميدم که خداي تعالي امام زمان (عليه السلام ) را براي نجات من و امثال من از مدتها قبل خلق کرده و در اين دنيا قرارش داده تاپناهگاه و نگهدارنده ما باشد و بالاخره با خواندن آن کتاب نور اميدي در قلبم روشن شد که غمها و ناراحتيها و بيماريهاي روحي گذشته از وجودم برطرف گرديد و به زندگي اميدوار شدم.
روزها در فکر امام زمان (عليه السلام) و ملاقات با آن حضرت بودم . هرگاه براي زيارت به امامزاده هاي اطراف تهران مي رفتم آرامش عجيبي به من دست مي داد و دائما اطرافم را نگاه مي کردم شايد امام زمان (عليه السلام ) را ببينم.
مدتي با همين روحيه و در همين وضع مشغول توسل به آن حضرت بودم و از او مي خواستم تا مرا راهنمايي نموده ، از اين بيهودگي و زندگاني بي ارزش نجات دهد. تا اينکه شبي در عالم رويا ديدم به مشهد مقدس رفته ام ، وقتي خواستم وارد حرم امام رضا (عليه السلام) شوم آقاامام زمان (عليه السلام )را جلوي پنجره پولاد ديدم که با اشاره انگشت به من فرمود : اگر مي خواهي هميشه با ما باشي راه اهل بيت را دنبال کن .
آقا اين را فرمودند و از من دور شدند .من هم بدنبال حضرت شروع به دويدن کردم ولي ديگر او را نديدم.
پس از اينکه از خواب بيدار شدم تصميم گرفتم به همان جمله اي که آقا فرموده بودند عمل کنم و بحمدالله عنايات ديگري از طرف آن حضرت شامل حالم گرديد . همسرم نيز از خواب غفلت بيدار شد ، از گناهان مختلف ، مهماني ها و مجالس بيجا و از اسراف نمودن و خرج و مخارج بيهوده دوري کرديم و با لطف خدا يک زندگاني پاک و طيب با نور امام زمان (عليه السلام ) را آغاز نموديم .
آن حضرت هم از ما دستگيري کردند و ما را با اولياء خود آشنا نمودند و با اين ترتيب لطف خود را در دنيا و انشاء الله در اخرت بر ما کامل گردانيدند.
لذا اين جانب به تمامي کساني که غرق در ماديات و آلودگيهاي دنيا هستند و در دوري از خدا و معنويات بسر مي برند پيشنهاد مي کنم دست توسل به دامن امام زمان (عليه السلام ) بزنند و به اين وسيله خود را از لجنزار دنيا و پرتگاههاي هلاک کننده اش نجات دهند تا براي هميشه از يک زندگي پاک و طيب برخوردار شوند و در دنيا و آخرت سعادتمند گردند. انشاء الله
پي نوشت :
تهران – شعبان المعظم ۱۴۲۲
زهرا – كاف
|
|
واريز آنلاين به حساب مهديه |
|
|
|
|
|
|