|
|
|
|
تاريخ خبر: جمعه27/8/1384
|
ملاقات خانمي از تهران ناب استاد معظم حضرت آِة الله ابطحي مي فرمايند:
يكي از دوستان در تهران خانمشان تشرفي داشتند كه شورهشان اجازه ذكر اين قصه را به اسم خودشان نداند لذا ما اصل قضيه را نقل مي كنيم:
شوهر اين خانم مبتلا به سرطان حجنره مي شود و وضع ماديشان هم خراب بوده است شب اين خانم حضرت ولي عصر را خواب ي بيند و تشرع و زاري مي كند كه شوهرم وضعش خوب نيست و چنين كسالتي هم دارد ايشان مي فرمايند: كسالتش را شفا داديم و ده هزار تومان پول پشت آئينه گذاشتيم، اين را سرمايه اش كنيد و زندگيتان خوب مي شود و امسال تو مكه مي روي ( اين قدر وضعشان بد بوده است كه نمي توانستند اين طور برنامه ها داشته باشند) و فلان هتل در مدينه هستي ساعت شش صبح فلان روز از داخل هتل بيرون بيا تا تو را به قبرستان بقيه براي زيارت قبور ائمه بقيع ببرم با اينكه داخل قبرستان بقيع زنها را راه نمي دادند (خاصه قضيه را مي ويم) ايشان وقتي كه از خواب بيدار مي شود مي بيند شوهرش سلامت است و ده هزار تومان پول هم پشت آئينه است و اين را سرمايه مي كنند و زندگيشان خيلي خوب و مفصل مي شود كه الان هم جزء ثروتمندان تهران به حساب مي آيد و يا متوسط هستند. آن سال موفق به حج مي شوند و كاروان، آنها را به همن هتلي كه آقا فرموده بودند مي برد و ايشان هم به همه مي گويد كه ساعت شش صبح فلان روز با حضرت ملاقات دارم و هر كس مي خواهد بيايد حضرت را ببيند، و اين اعلاميه عمومي را هم مي دهد.
حالا تصرف خود حضرت بوده است كه مي گودي: در آن ساعت جز من كس ديگري داخل تهتل نبود همه يادشان رفته بود من پائين آمدم و ديدم آقا آنجا ايستاده است با فاصله يك متر ايشان از من جلوتر مي رفتند و هر چه من تند مي رفتم همان يك متر فاصله باقي بود و اگر آهسه مي رفتم باز هم همان يك متر فاصله بود من را به قبرستان بقيع برددند. ( آنهائي كه مشرف شده اند مي دانند كه تا وارد قبرستان بقيع نشوي نمي تواني بگوئي قبرها كجاست مثلا قبر حضرت ابراهيم و ديگران در كجا واقع شده است. چون قبور زيادر در قبرستان بقيع هست آن وقتي كه آقايان را اجزاه مي دادندع فقط خانمها از بيرون و پشت ديوار مي توانستند زيارت كنند و زنها اصلاً داخل قببرستان بقيع را نديده بودند كه چه شكلي دارد آن وقتي كه ديوار بود الان نرده هست و هم مرد و هم زن مي بيننند).
بلاخره به من مي گفت: كه قبر حضرت ابراهيم در كجا و بقيه قبرور در كجا واقع شده است و حضرت من را به يك يك زيارتها بردند و من زيارت كردم موقع برگشت نزديك درب، چند متر پارچه اي خريدند و به من دادند و فرمودند كه اين بدردت مي خورد و پيش شما باشد. من آنجا تازه متوجه شدم كه در چه وضعي هستم و افتاده و بيهوش شدم و بعد مرا بهوش آوردند و آن پارچه هم در دستم بود و دتكه اي به افراد دادم.
شوهرشان كه مرد بسيار محترمي است بعد از آن جريان كه حدودا بيست سال مي گذرد كسالتش رفع شده است و وضع ماليشان هم خوب شده است.
|
|
واريز آنلاين به حساب مهديه |
|
|
|
|
|
|