|
|
|
|
تاريخ خبر: جمعه27/8/1384
|
ملاقات بانوئي همراه يكي از علما حناب مستطاب محمد حسن ضرابي در كتاب خود تشرطي از بانويي كه همراه؛ حضرت آية الله آقاي آيت اللهي رخ داده ا زبان جناب آِة الله آقاي آيت اللهي نقل مي كند كه:
در سفر چهارم كه در سال 1259 شمسي بعد اتفاق عده اي از دوستان به حج مشرف شده بوديم پس از رسيدن به جده و استقرار در مدينة الحجاج، نشسته بوديم كه ديدم خانمي صدا مي زند: آقاي علامه، آقاي علامه...
بلند شدم نزد او رفتم پرسيدم: چكار داريد؟
گفت: من از اهالي اطراف كرمانشاه هستم چند سال است كه قصد داشته ام به مكه مشرف شوم، آقا امسال به من اجازه داده و توصيه كرده اند كه مناسك و اعمال را با شما و براهنمايي شما انجام تهم.
پرسيدم: پپدرتان هم همراه شما هستند
گفتك آيا كه مي گويم منظورم امام زمان هستند و مژده داده اند كه انشاء در اين سفر خدمتشان مي رسيم.
وقتي كه با ايشان بيشتر آشنا شدم تمتوجه شدم خانمي است كه ارادت بسيار فراواني به حرت دارد و در مسير رضاي امام زمان زندگي مي كند، نامش فاطمه و بدليل علاقه زياد به آن ضرت به او فاطمه صاحب الزمان يا فاطمه صاحبي الزماني مي گفتند.
از اينكه حضرت چنين مژده اي داده و عنايتي فرموده اند بسيار خوشحال شدم لذا در تامي منراحل انجام اعمال حج بياد حضرت بودم، اعمال تمام شد اما اثري و خبري نديدم. شب عيد غدير كه قار بود كاروان ما فردا صبح بطرف مدينه منوره حركت نمايد باتفاق دوستان و همين خانم به مسجد تنعيم ررفتيم و براي عمره مفرده محرم شديم. برگشتيم به مسجدالحرام، موقع برگزاري نماز عشائ به مسجد الحرام رسيديم.
پس از طواف و نماز طواف، سعي صفا و مروه، تقصير انجام داده، برگشتيم و طواف نساء را شروع كرديم در يحين انجاخم طواف نساء مي ديدم كه اين خانم آرام آرام راه مي رود و با حال بسيار خوشي حضرت را صدا مي زند و مرتب اشك مي ريزد، در نتيجه منهم منقلب شده و امام زمان را صدا مي زدم و اشك مي ريختم. چند نفر از دوستان هم با ما در حال طواف بودند، در شوط آخر كنار حجر السماعيل ناگهان آقايي را ديدم كه جلوي من آمد و مرا در بغل گرفت و فرمود:
مرحباً و بك ابغي: احسنت بر تو.
سپس پيشاني مرا بوسيد، منهم او را بوسيدم ولي دقيقا ايشان را نشناختم در عين حال مواظب بودم كه طوافم بهم نخورد. پس از طواف نساء نماز طواف نساء را خوانيديم چون مي بايست اين خانم را به كاروان خودش مي رسانديم بلند شده و حركت كرديم. اين خانم بمم گفتك حاج آقا وعده امام زمان امشب تحقق پيدا كرد.
گفتم: چطور؟
گفت: از اول طواف نساء تا پايان طواف حضرت همراه ما بودند و من ديدم در شوط هفتم در كنار حجر اسماعيل شما را بغل گرفتند.
و در اين موقع بود كه متوجه شدم آن آقا امام زمان بوده اند و از اينكه همان موقع حضرت را نشاخته بودم متأثر شدم.
حاج آقاي علامه مي فرمودند: اين خانم چند ماه بعد باتفاق شوهرش كه روحاني و احتمالا آقا شيخ حمد بود بديدن من آمدند همسر اين خانم نيز از دوستان و منتظرين واقعي ضرت بود و مكر خدمت حضرت رسيده.
|
|
واريز آنلاين به حساب مهديه |
|
|
|
|
|
|